جدول جو
جدول جو

معنی شیپورزن - جستجوی لغت در جدول جو

شیپورزن
(اَ نَ گُ)
شیپور زننده. شیپورچی. آنکه شیپور می نوازد. نوازندۀ شیپور:
کبک ناقوس زن و سارک شیپور زن است
فاخته نای زن و بط شده طنبورزنا.
منوچهری
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیرزن
تصویر شیرزن
(دخترانه)
زن شجاع، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی در زمان افراسیاب تورانی و کیخسرو پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شیرزن
تصویر شیرزن
زن دلیر و بی باک، برای مثال منم شیرزن گر تویی شیرمرد / چه ماده چه نر شیر روز نبرد (نظامی۵ - ۸۸۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیپورچی
تصویر شیپورچی
کسی که شیپور می نوازد، شیپورزن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیپور
تصویر شیپور
از سازهای بادی با دهانۀ گشاد و شبیه سرنا که معمولاً از برنج ساخته می شود، نفیر، سرنا
شیپور استاش: در علم زیست شناسی مجرای استاش، مجرایی که گوش میانی را به حفره های بینی مربوط می سازد، مجرایی که حلق را با حفرۀ صماخی مربوط می کند و فشار هوا را در دو طرف پردۀ صماخ یکسان نگه می دارد
فرهنگ فارسی عمید
(اَ پَ)
کشندۀ شیر. (ناظم الاطباء). زنندۀ شیر
لغت نامه دهخدا
(شَ/ شِ)
مرکّب از: شیپور + چی، پسوند ترکی، شیپورزن. آنکه شیپور می نوازد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ کَ / کِ دَ)
شیپور نواختن. شیپور را به صدا درآوردن
لغت نامه دهخدا
بترکی نام مار است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
زن دلیر و بی باک. (فرهنگ فارسی معین) ، شیر ماده، مقابل شیر نر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شی وَ)
خاکشی (اعم از خاکشی حوض یا خاکشی خوردنی). (یادداشت مؤلف). اسم ترکی خبه است. (تحفۀ حکیم مؤمن). خاکشیر، جانورکهایی که در آبهای راکدمانده پدید آید برنگ سرخ و زرد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
منسوب به شیپور. هر چیز چون شیپور در شکل و هیأت.
- گل شیپوری. رجوع به گل شیپوری شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ زَ)
حالت و کیفیت شیپورزن. عمل شیپورزن
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
نفیر را گویند که برادر کوچک کرناست، و آنرا نای رومی نیز خوانند. (برهان). معرب آن شبور. نای رومی که در رزم نوازند. (از رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). نفیر و نای رومی. نفیر برنجین که دهان گشادی دارد و از قدیم الایام آنرا در جنگ می نواختند. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). نای رویین. (حاشیۀ فرهنگ اسدی). نای رویین که در حربها زنند. (فرهنگ خطی). بوق. از عبری شبور. (از حاشیۀ اسرارالبلاغه چ المنار ص 28). از آرامی و سریانی گرفته شده. (تقی زاده مجلۀ یادگار سال 4 شمارۀ 6 ص 22). آیا اصل این کلمه شه پور بوده است ؟ حاجی خلیفه در فصل علم الاّلات العجیبه الموسیقائیه از نوع مزامیر یکی را بنام ’بور’ (پور) آورده است. (یادداشت مؤلف) :
بزن کوس رویین و شیپور و نای
بکشمیر و کابل فراوان مپای.
فردوسی.
بفرمودتا برکشیدند نای
همان سنج و شیپور و هندی درای.
فردوسی.
از آواز شیپور و هندی درای
همی کوه رادل برآمد ز جای.
فردوسی.
ز کوس و نفیر و خروش درای
ز شیپور و از نالۀ کرّنای.
اسدی.
غو کوس با مهره برشد بهم
ز شیپور و از نای برخاست دم.
اسدی.
شغبهای شیپور از آهنگ تیز
چو صور سرافیل در رستخیز.
نظامی.
همان شیپور با صد راه نالان
بسان بلبل اندرآبسالان.
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
نام پهلوانی ایرانی. (لغات شاهنامه)
لغت نامه دهخدا
نفیری برنجین که دهانه گشادی دارد و از قدیم الایام آنرا در جنگ می نواختند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیپوری
تصویر شیپوری
گل شیپوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیپور زن
تصویر شیپور زن
آن که شیپور نوازد شیپورچی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیپور
تصویر شیپور
((شَ))
شبور، از سازهای بادی، دارای دهانه ای گشاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیرزن
تصویر شیرزن
((زَ))
زن دلیر و بی باک
فرهنگ فارسی معین
صور، نفیر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
حفار حفرکننده ی زمین از قبیل مقنیان چاه، قنات و امثالهم، وسیله ای برای صاف کردن مایعات
فرهنگ گویش مازندرانی