مقابل تلخ، دارای مزۀ شیرین، کنایه از دوست داشتنی، کنایه از زیبا، کنایه از خوش سخن، خوشایند، برای مثال مگر از هیئت شیرین تو می رفت حدیثی / نیشکر گفت کمر بسته ام اینک به غلامی (سعدی۳ - ۹۰۰) کنایه از یقیناً، حتماً مثلاً شیرین پنجاه سال داشت، کنایه از دارای مزۀ مطبوع، گوارا، کنایه از عزیز، برای مثال میازار موری که دانه کش است / که جان دارد و جان شیرین خوش است (فردوسی۲ - ۱/۱۰۰)
مقابلِ تلخ، دارای مزۀ شیرین، کنایه از دوست داشتنی، کنایه از زیبا، کنایه از خوش سخن، خوشایند، برای مِثال مگر از هیئت شیرین تو می رفت حدیثی / نیشکر گفت کمر بسته ام اینک به غلامی (سعدی۳ - ۹۰۰) کنایه از یقیناً، حتماً مثلاً شیرین پنجاه سال داشت، کنایه از دارای مزۀ مطبوع، گوارا، کنایه از عزیز، برای مِثال میازار موری که دانه کش است / که جان دارد و جان شیرین خوش است (فردوسی۲ - ۱/۱۰۰)
خواهر ماریۀ قبطیه که مقوقس ملک مصر به رسم هدیه خدمت حضرت مصطفوی فرستاد، (از حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 130)، در مآخذ دیگر نام این زن را به صورت معرب ’سیرین’ ضبط کرده و نوشته اند که او را حسان بن ثابت شاعر معروف عرب به زنی کرده است، رجوع به فهرست نامهای کسان دیوان منوچهری چ دبیرسیاقی ذیل شرح حال ماریۀ قبطیه شود
خواهر ماریۀ قبطیه که مقوقس ملک مصر به رسم هدیه خدمت حضرت مصطفوی فرستاد، (از حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 130)، در مآخذ دیگر نام این زن را به صورت معرب ’سیرین’ ضبط کرده و نوشته اند که او را حسان بن ثابت شاعر معروف عرب به زنی کرده است، رجوع به فهرست نامهای کسان دیوان منوچهری چ دبیرسیاقی ذیل شرح حال ماریۀ قبطیه شود