- شیرویه (پسرانه)
- شجاع، دلیر، شکوهمند، صاحب شأن، صاحب شوکت، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام پسرخسروپرویز پادشاه ساسانی
معنی شیرویه - جستجوی لغت در جدول جو
- شیرویه
- شیر مانند، شجاع و دلیر، صاحب شان و شوکت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زرد زخم، گیاهی است از تیره شیرینکها که به طور طفیلی بر روی درختان بلوط و شاه بلوط می روید. یا شیرینکها. تیره ایست از گیاهان دو لپه یی بی گلبرگ که به طور انگل بر روی درختان بلوط و شاه بلوط می روید. این گیاهان فاقد ریشه هستند و به وسیله مکینه هایی مواد لازم و ضروری را از گیاه میزبان خود اخذ می نمایند. برگهای گیاهان مذکور متقابل و کامل و بدون گوشوارک است
شیرینک، جوش های ریزی که بیشتر روی پوست بدن کودکان تولید می شود، زردزخم، شیرینه
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
در اوستا لقب هوشنگ پسر سیامک پادشاه داستانی ایران، عنوان هر یک از پادشاهان سلسله داستانی
آرایش وزیور، تهمت وافترا
فیروزه، سنگهای قیمتی بزرگ که از معدن بدست بیاید
قبل پیش مقابل سپس رویه: قبیل آنچه پیش رویه فرود آرد و ریسنده از ریسمان و
هنبازیان علی علیه السلام را در پیامبری هنباز محمدصلی الله علیه وآله می دانستند
پیرون ابومحمدحسن شریعی بودندازپیروان حسن عسکری علیه السلام ونخستین کسی بودکه خودرا (باب) یادرخواند (خاندان نوبختی)
دروغ
پشت پا زبانزدی در کشتی گرفتن
لاتینی تازی گشته کاسنه کاسنی تلخ انگوپا (گویش گیلکی)
زرد زخم شیرینک، چوبی که جغرات را زنند تا مسکه بر آید
مانند شیر: شیروار با شمشیر صاعقه کردار حمله برده
گیرنده شیر و پیروزمند، شجاع، دلیر و دلاور
ته بندی کتاب و فنر
مایعی که در ساقه بعضی از گیاهها وجود دارد و گاهی بیرون می تراود، شیره خشخاش
زن یا جانور ماده که شیر دهد شیر دهنده
آمیخته درهم شده
رهبری
زالی زال گشتن پیر شدن، رهبری مینوی روشنگری
زیب، زینت، زیور، آرایش، برای مثال حریف مجلس ما خود همیشه دل می برد / علی الخصوص که پیرایه ای بر او بستند (سعدی۲ - ۴۱۹) ، ز دانش چو جان تو را مایه نیست / به از خامشی هیچ پیرایه نیست (فردوسی - ۷/۱۸۰) تهمت، افترا
از دورو، از دو طرف، آنچه دارای دوروی باشد
مایعی که در ساقۀ بعضی از گیاه هان وجود دارد
گدایی که هر روز در قسمتی از شهر می گردد و گدایی می کند، برای مثال شاهیم نه شهروزه لعلیم نه بهروزه / عشقیم نه سرمستی مستیم نه از سیکی (مولوی - مجمع الفرس - شهروزه)
شیر گیرنده، کسی که شیر را شکار می کند، کنایه از دلیر، پرزور
چوبی که با آن شیر یا دوغ را به هم می زنند تا مسکۀ آن جدا شود