- شیربا
- شیربرنج، خوراکی که از شیر، برنج، شکر و گلاب تهیه می شود، گرنج بشیر، شیروا
معنی شیربا - جستجوی لغت در جدول جو
- شیربا
- شیربرنج
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نگهبان شیر
گونه ای لیکن که بر روی تنه درختان دیگر می روید و به بزرگی یک نخود تا یک گردو می رسد و التصاق کامل به درخت پایه خود دارد. گونه ای از آن در سیستان فراوان است و زنان به جهت ازدیاد شیر آنرا میخورند (وجه تسمیه به همین مناسبت است) شیرزا
انعامی که پس از باز گرفتن کودک از شیر به دایه وی می دهند، مزد دایگی و شیر به کودک دادن
آش ساده که با برنج و انواع سبزی پخته شود شوروا شورباج
خوراکیی که با شیر و برنج پزند شیر با شیروا. طرز تهیه آن چنین است: به اندازه لازم شیر گیرند و برای هر من شیر پنج سیر یا کمتر برنج در شیر ریزند و بار کنند و قدری هم شیر را کنار بگذارند و دیگ را بر روی آتش هم زنند بگذارند تا پخته شود. اگر سفت شود و پخته نشود قدری آب ریزند نزدیک پخته شدن آن شیری را که کنار گذاشته اند با شکر و گلاب و هل در آن ریزند و پس از چند جوش بردارند
آش ساده که با برنج و سبزی می پزند
آشی که در آن زیره ریخته باشند، آش زیره، زیرباج، زیروا
شیربرنج، خوراکی که از شیر، برنج، شکر و گلاب تهیه می شود، شیربا، گرنج بشیر
آش ساده که با برنج و انواع سبزی پخته شود
دارویی که در هندوستان از ریشۀ گیاهی گرفته می شده و در برای دفع صفرا به کار می رفته
شیرزاد، دانه ای به درشتی نخود و قهوه ای رنگ یا سفید که بر تنۀ بعضی درختان می روید و سفت می شود. برخی از انواع آن باعث افزایش شیر مادر می شود، شیرزاده، زادۀ شیر، بچه شیر، شجاع، دلیر
بهای شیر، پول یا چیز دیگر که داماد در وقت ازدواج به پدر و مادر عروس می دهد
آشفته شیفته، دیوانه، افعی
مار افعی، برای مثال سر دیوار او پر مار شیبا / جهان از زخم او شد ناشکیبا (فخرالدین اسعد - ۱۸۷)
نوعی ورزش که با استفاده از شمشیر مخصوص، لباس های ایمنی و در زمین مخصوص انجام می شود