بمعنی سرآغوج است که گیسوپوش زنان باشد و بعضی گویند دامیست که زنان بدان زیب و زینت کنند یعنی روپاکیست که مانند دام بافته اند. (برهان) (غیاث) : باد سر زلفت از سرآغوش دستار سر سران ربوده. خاقانی. ای نهان داشتگان موی ز سر بگشائید وز سر موی سرآغوش زبر بگشائید. خاقانی. سرآغوش و گیسوی عنبرفشان رسن وار در عطف دامن کشان. نظامی. کلهچه سرانداز و موبند باز سرآغوش با پیچک سرفراز. نظام قاری. رازی که در میان سرآغوش و پیچک است آن راز سربمهر بمعجر نوشته اند. نظام قاری
بمعنی سرآغوج است که گیسوپوش زنان باشد و بعضی گویند دامیست که زنان بدان زیب و زینت کنند یعنی روپاکیست که مانند دام بافته اند. (برهان) (غیاث) : باد سر زلفت از سرآغوش دستار سر سران ربوده. خاقانی. ای نهان داشتگان موی ز سر بگشائید وز سر موی سرآغوش زبر بگشائید. خاقانی. سرآغوش و گیسوی عنبرفشان رسن وار در عطف دامن کشان. نظامی. کلهچه سرانداز و موبند باز سرآغوش با پیچک سرفراز. نظام قاری. رازی که در میان سرآغوش و پیچک است آن راز سربمهر بمعجر نوشته اند. نظام قاری
دوشندۀ شیر، آنکه شیر دوشد، (فرهنگ فارسی معین)، - ماشین شیردوش، ماشینی که شیر را از پستان گاو و گوسفند بدوشد، (فرهنگ فارسی معین)، ، گاودوش، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، رجوع به همین عنوان شود
دوشندۀ شیر، آنکه شیر دوشد، (فرهنگ فارسی معین)، - ماشین شیردوش، ماشینی که شیر را از پستان گاو و گوسفند بدوشد، (فرهنگ فارسی معین)، ، گاودوش، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، رجوع به همین عنوان شود
شیرسان. شیرصفت. مانند شیر. شیروار. (یادداشت مؤلف) ، شجاع. متهور. (فرهنگ فارسی معین) : زآن گرانمایه گهر کو هست از روی قیاس پردلی باشد ازین شیروشی پرجگری. فرخی. رجوع به مترادفات کلمه شود
شیرسان. شیرصفت. مانند شیر. شیروار. (یادداشت مؤلف) ، شجاع. متهور. (فرهنگ فارسی معین) : زآن گرانمایه گهر کو هست از روی قیاس پردلی باشد ازین شیروشی پرجگری. فرخی. رجوع به مترادفات کلمه شود