بمعنی سرآغوج است که گیسوپوش زنان باشد و بعضی گویند دامیست که زنان بدان زیب و زینت کنند یعنی روپاکیست که مانند دام بافته اند. (برهان) (غیاث) : باد سر زلفت از سرآغوش دستار سر سران ربوده. خاقانی. ای نهان داشتگان موی ز سر بگشائید وز سر موی سرآغوش زبر بگشائید. خاقانی. سرآغوش و گیسوی عنبرفشان رسن وار در عطف دامن کشان. نظامی. کلهچه سرانداز و موبند باز سرآغوش با پیچک سرفراز. نظام قاری. رازی که در میان سرآغوش و پیچک است آن راز سربمهر بمعجر نوشته اند. نظام قاری