جدول جو
جدول جو

معنی شگا - جستجوی لغت در جدول جو

شگا
تیردان، ترکش
تصویری از شگا
تصویر شگا
فرهنگ فارسی عمید
شگا
(شَ / شُ)
ترکش. تیردان. جعبه. کیش. (ناظم الاطباء). تبدیل شغا. (آنندراج) (انجمن آرا). ترکش، کیش و تیردان باشد و به عربی جعبه خوانند. (برهان). تیردان باشد و آنرا ترکش، کیش، شغا و شقاه نیز نامند. و به تازی جعبه گویند. (فرهنگ جهانگیری). تیردان بود. (لغت فرس اسدی). شکا. (از یادداشت مؤلف) :
همچو کمان کند سر کلک وی از شکوه
تیر عدوی مملکت شاه در شگا.
سوزنی (از جهانگیری).
و رجوع به مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
شگا
ترکش تیر دان
تصویری از شگا
تصویر شگا
فرهنگ لغت هوشیار
شگا
((شَ))
شگا. شغا، تیردان
تصویری از شگا
تصویر شگا
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آگا
تصویر آگا
(پسرانه)
آگاه، مطلع، با خبر،
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شفا
تصویر شفا
(پسرانه)
بهبود یافتن از بیماری، تندرستی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شگال
تصویر شگال
شکاف و سوراخ عمیق در زمین، گودال، چاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شگال
تصویر شگال
شغال، پستانداری گوشت خوار و از خانوادۀ سگ که از پرندگان کوچک و اهلی تغذیه می کند، گال، تورک، توره، اهمر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شگال
تصویر شگال
زغال، جسم سخت و سیاه رنگی که از سوختن بافت های گیاهی و حیوانی ایجاد می شود و حاوی مقدار زیادی کربن است، انگشت، آلاس، فحم، زگال، اشبو برای مثال گردد از فرّ شما گوهر الماس جمد / گردد از سهم شما دانۀ یاقوت شگال (ازرقی - لغتنامه - شگال)
فرهنگ فارسی عمید
(شَ / شِ)
نام برادر رستم. (ناظم الاطباء) (برهان) (از فرهنگ جهانگیری). تبدیل شغاد است. (آنندراج) (انجمن آرا). رجوع به شغاد شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شغال. (آنندراج) (از برهان) (غیاث) (از فرهنگ جهانگیری). جنسی از روباه و به سگ ماند و سرخ گون باشد و موی او نیز با موی روباه بیامیزند. (لغت فرس اسدی). شغا:
امیران کامران دلیران کامجوی
هزبران تیزچنگ سواران کامکار
یکی پیش او به پای یکی در جهان جهان
یکی چون شگال نرم یکی چون پیاده خوار.
فرخی.
کجا حملۀ او بود چه کوهی چه مصافی
کجا هیبت او بود چه شیری چه شگالی.
فرخی (از فرهنگ اسدی).
هر کو سرش از طاعت آن شیر بتابد
گر شیر نر است او بخورد ماده شگالش.
ناصرخسرو.
نه بیش از شیر باشد گرچه باشد
دونده پیش شیر اندر شگالی.
ناصرخسرو.
درمان تو آن است که تا با تو زمانه
شیری بسگالد نسگالی تو شگالی.
ناصرخسرو.
مکن تو فرق ز پیر و جوان که نکند فرق
شگال گرسنه انگور طایفی ز چکاک.
ناصرخسرو.
میان اتباع او دو شگال بودند. (کلیله و دمنه).
پرهیز نیست در دل ما جابگیر جز
جایی که نارسان چو شگالیم بر وننگ.
سوزنی.
تو چون شگال بادی و انگور رزق تو
تو بر زمین همی شو و رزق تو بر وننگ.
سوزنی.
شیر شرزه با او شگال ماده نمودی. (سندبادنامه ص 318). انگور شگال خورد و پنبه روباه. (سندبادنامه ص 80).
هست این شکارنامۀ شه کو به صیدگاه
از مغز شیر شرزه دهد طعمه شگال.
امیرخسرو (از جهانگیری).
و رجوع به شغال و شکال شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
مرضی جلدی در اطفال. نام مرضی است که بیشتر در پشت گوش کودکان نوزاد و شیرخوارگان پیدا شود و چون به مداوای آن نکوشند گاهی به هلاکت کشد. سعفه. شیرینه. اگزما. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شغال. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری) (از برهان). تبدیل شغار. (آنندراج) (انجمن آرا). رجوع به شغال شود
لغت نامه دهخدا
(شُ)
زغال. انگشت. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری) (از برهان)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
هر چیز خوردنی. (ناظم الاطباء). خوردن. (فرهنگ جهانگیری) ، چیزی خوردن. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
زغال. انگشت. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از برهان) (از فرهنگ جهانگیری) :
گردد از فرّ شما گوهر الماس جمد
گردد از سهم شما دانۀ یاقوت شگال.
ازرقی هروی (از جهانگیری).
، نشخوار یعنی آنچه از علوفه ای که گاو و گوسپند و شتر و جز آن خورده درگلو آرند بخایند. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج). نشخوار. (از فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
شکاف و سوراخهای عمیق که به سبب سیل و توجبه در زمین بهم رسد. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از برهان) (از فرهنگ جهانگیری) :
چگونه یازد بدخواه بر تو دست جدل
چگونه دارد بدگوی باتو پای جدال
که شیر رایت قهرت چو چشم بگشاید
فروشوند هزبران به گوشهای شگال.
انوری (از جهانگیری).
، چدار و بندی که در دست و پای اسبان نهند. (آنندراج) (از برهان) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شگا. ترکش. تیردان. کیش و جعبه. (ناظم الاطباء) (از برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شجا
تصویر شجا
گلوگیر، اندوه
فرهنگ لغت هوشیار
دشمن داشتن، دوری جستن، خستویی، بیزاری، حرکت انسان یا جانور بر روی آب بوسیله، تحرک بازوان و پاها، سباحت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقا
تصویر شقا
سختی و تنگی و بد بختی، شقاوت، عسرت
فرهنگ لغت هوشیار
بشازش درمان بهبودی تندرستی، داروی دل بهبود یافتن از بیماری، بهبودی رهایی از مرض، دوا درمان، جمع اشفیه، تندرستی و بهبود از مرض، بهبود پذیر
فرهنگ لغت هوشیار
ناهمواری دندان، چکمیزک چک چک شاشیدن (شغا برابر با جعبه پارسی است بیفکند رستم شغا و کمان فردوسی) ترکش تیردان
فرهنگ لغت هوشیار
بز کوهی. توضیح این کلمه به سبب مشابهت با کلمه شکار و نیز بدان جهت که بز کوهی را شکار کنند به صورت شکار نیز استعمال شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلا
تصویر شلا
لنگی در اندام، کم سویی در چشم، تن، مانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شما
تصویر شما
ضمیر جمع مخاطب، ضمیر شخصی منفصل دوم شخص جمع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شحا
تصویر شحا
فراخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتا
تصویر شتا
زمستان نیاز شویش خشکسالی زمستان فصل سرما، گرسنه، زمستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اگا
تصویر اگا
ترکی هشیوار مرد بزرگ در عقل و کیاست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شگال
تصویر شگال
گودال، سوراخ عمیق در زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شگاه
تصویر شگاه
ترکش تیر دان
فرهنگ لغت هوشیار
بفال نیک برداشتن و به میمنت دانستن چیزها باشد مثل پرواز مرغان و حرکات و سکنات آدمیان و وحوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شگال
تصویر شگال
((شَ))
شغال، جانوری است پستاندار از راسته گوشت خواران شبیه به سگ، که دارای دمی پر مو می باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شفا
تصویر شفا
بهبود، درمان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اگا
تصویر اگا
هشیار
فرهنگ واژه فارسی سره