جدول جو
جدول جو

معنی شکوهناک - جستجوی لغت در جدول جو

شکوهناک
(شُ)
باشکوه. باجلال. بامهابت. (ناظم الاطباء). شکوهمند. رجوع به شکوهمند شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شکوهنده
تصویر شکوهنده
(دخترانه)
با شکوه، دارنده شکوه و جلال
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شکوه ناز
تصویر شکوه ناز
(دخترانه)
آنکه دارای شکوه و زیبایی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شکوهنج
تصویر شکوهنج
خار سه پهلو
خارخسک، گیاهی بیابانی شبیه بوتۀ هندوانه، با خارهای سه پهلو به اندازۀ نخود و شاخه هایی که بر روی زمین می خوابد، خنجک، خسک، حسک، سه کوهک، سکوهنچ، سیالخ، جسمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکوهنده
تصویر شکوهنده
ویژگی کسی که اظهار بزرگی می کند، دارای هیبت، ترسنده، بیم دارنده
فرهنگ فارسی عمید
دهی است به سمرقند، (الانساب سمعانی ورق 340)
لغت نامه دهخدا
شوخگن، (آنندراج)، دنس، (زمخشری)، ریم گرفته، چرکین، (یادداشت مؤلف)، ناپاک و چرکین و آلودۀ به چرک، (ناظم الاطباء) : و ریشهاء تر و شوخناک را بگیرند آب انار ترش ... (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، ناکس و فرومایه، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شِ هََ)
خارسه پهلویی که خارخسک نیز گویند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از برهان). خارخسک. (فرهنگ جهانگیری). شکوهه. خسک. خار آهنین که بر راه لشکر خصم ریزند. (یادداشت مؤلف). رجوع به شکوهج شود
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
دهی از دهستان بلوک شرقی که در بخش مرکزی شهرستان دزفول واقع است. 300 تن سکنه دارد که از طایفۀ عشایر بختیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(شَ وا)
شکوی مند. دارای شکایت وگلۀ بسیار. (ناظم الاطباء). رجوع به شکوی مند شود
لغت نامه دهخدا
(شِ هََ دَ / دِ)
بیمناک. ترسناک. هراسان. ترسان. (ناظم الاطباء). بیم دارنده. ترسنده. (آنندراج) (برهان) (فرهنگ فارسی معین) (: زحل دلالت کند بر) ترسنده، شکوهنده، بااندیشه. (التفهیم)
لغت نامه دهخدا
(شُ هََ دَ / دِ)
هیبت دارنده. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (برهان) ، اظهار بندگی کننده. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (برهان) ، گوش به سخن مردم اندازنده. (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، زیباکننده، جلال دهنده، زینت دهنده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ)
چین دار. شکن دار. (یادداشت مؤلف) : غرص، شکن ناک شدن اندام برای لاغری بعد فربهی. (منتهی الارب). در خراسان شکن ناک را به اشیاء اطلاق میکنند و در انسان می گویند: ’چروک دار’ هرچند چروک را در جامه هم استعمال می کنند
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ وَ / وِ)
گله مند. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به شکوه و گله مند شود
لغت نامه دهخدا
شوره زار، شوره بوم: ارض سبخه، زمین شورناک، (یادداشت مؤلف)، اسباخ، شورناک گردیدن زمین، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شکوه ناک
تصویر شکوه ناک
گله مند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکوهنده
تصویر شکوهنده
بیم دارنده ترسنده خایف
فرهنگ لغت هوشیار