یکی از نامهای باری تعالی و معنی آن پاداش دهنده بندگان مر اعمال ایشان را و بر عمل قلیل جزای جزیل دهنده است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نامی از نامهای خدای تعالی: عبدالشکور. (یادداشت مؤلف) : پس چه گویی ز بهر ایشان کرد آسمان و زمین غفور شکور. ناصرخسرو
یکی از نامهای باری تعالی و معنی آن پاداش دهنده بندگان مر اعمال ایشان را و بر عمل قلیل جزای جزیل دهنده است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نامی از نامهای خدای تعالی: عبدالشکور. (یادداشت مؤلف) : پس چه گویی ز بهر ایشان کرد آسمان و زمین غفور شکور. ناصرخسرو
مرد بسیارشکر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سپاس دارنده. (مهذب الاسماء) مرد بسیارسپاس. (ناظم الاطباء). سپاس دار. (دهار) (تفلیسی). مرد بسیار سپاسدار. سپاسدارنده. سخت سپاسگزار. بسیار سپاسگزار. آنکه زیاد ثنا کند. (یادداشت مؤلف). آنکه خودرا از سپاس گفتن عاجز بیند، و برخی گفته اند: شکور کسی است که همه توانایی خود را در ادای شکر با دل و زبان و اعضای بدن از راه اعتراف و اعتقاد بکار بندد و باز برخی گفته اند که شاکر کسی است که بر رفاه سپاس گوید، ولی شکور کسی است که بر بلا سپاسداری کند. و دیگری گفته شاکر بر عطای الهی شکر گوید، ولی شکور بنده ای باشد که اگر از جانب حق بخشش و عطیه ای هم بدو نرسد باز سپاسگزاری کند. (از تعریفات جرجانی) (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، ستور به اندک علف بسنده کننده و اندک پذیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ستوری که به اندک مایه علف بسنده کند. (مهذب الاسماء)
مرد بسیارشکر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سپاس دارنده. (مهذب الاسماء) مرد بسیارسپاس. (ناظم الاطباء). سپاس دار. (دهار) (تفلیسی). مرد بسیار سپاسدار. سپاسدارنده. سخت سپاسگزار. بسیار سپاسگزار. آنکه زیاد ثنا کند. (یادداشت مؤلف). آنکه خودرا از سپاس گفتن عاجز بیند، و برخی گفته اند: شکور کسی است که همه توانایی خود را در ادای شکر با دل و زبان و اعضای بدن از راه اعتراف و اعتقاد بکار بندد و باز برخی گفته اند که شاکر کسی است که بر رفاه سپاس گوید، ولی شکور کسی است که بر بلا سپاسداری کند. و دیگری گفته شاکر بر عطای الهی شکر گوید، ولی شکور بنده ای باشد که اگر از جانب حق بخشش و عطیه ای هم بدو نرسد باز سپاسگزاری کند. (از تعریفات جرجانی) (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، ستور به اندک علف بسنده کننده و اندک پذیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ستوری که به اندک مایه علف بسنده کند. (مهذب الاسماء)
شاهپور، پسر شاه، شاهزاده، شاه پور، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری گرانمایه و بار سالار فریدون پادشاه پیشدادی، نام چندتن از پادشاهان و پهلوانان ایرانی در شاهنامه
شاهپور، پسر شاه، شاهزاده، شاه پور، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری گرانمایه و بار سالار فریدون پادشاه پیشدادی، نام چندتن از پادشاهان و پهلوانان ایرانی در شاهنامه
دهی است از بخش کلاردشت شهرستان نوشهر، دارای 750 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله و لبنیات و صنایع دستی زنان شال بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از بخش کلاردشت شهرستان نوشهر، دارای 750 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله و لبنیات و صنایع دستی زنان شال بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان حومه بخش شهربابک شهرستان یزد که در نه هزارگزی خاور شهربابک و هفت هزارگزی جنوب راه فرعی فیض آباد به شهربابک واقع است. محلی جلگه، معتدل و مالاریائی و سکنۀ آن 423 تن میباشد. مذهب مردم شیعه و زبان آنان فارسی است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان کرباس و قالی بافی است. راه آن فرعی است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
دهی است از دهستان حومه بخش شهربابک شهرستان یزد که در نه هزارگزی خاور شهربابک و هفت هزارگزی جنوب راه فرعی فیض آباد به شهربابک واقع است. محلی جلگه، معتدل و مالاریائی و سکنۀ آن 423 تن میباشد. مذهب مردم شیعه و زبان آنان فارسی است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان کرباس و قالی بافی است. راه آن فرعی است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
پسندیده و ستوده. (غیاث) (آنندراج). مقبول شده در درگاه خدای تعالی جل شأنه. سپاس داشته شده و ستایش شده و ستوده شده و شکر کرده شده و سزاوار ستایش و سپاس و حمد و پسندیده و پذیره و مقبول و خوش آیند. (ناظم الاطباء) : و من اراد الاّخره و سعی لها سعیها و هو مؤمن فاولئک کان سعیهم مشکوراً. (قرآن 19/17). کریم طبعی آزاده ای خداوندی که خلق یکسر از او شاکرند و او مشکور. فرخی. مگر باری ز من خشنود گردد بود در کار من سعی تو مشکور. فرخی. گر تو سوی سور میروی، رو روزت خوش باد و سعی مشکور. ناصرخسرو. ای به هر فضل ذات تو ممدوح وی به هرخیر سعی تو مشکور. مسعودسعد. گرچه گفتار من بلند آمد او بدان نزد خلق مشکور است. مسعودسعد (دیوان ص 44). موقع منت اندر آن هرچه مشکورتر باشد. (کلیله و دمنه). او در اطفای آن جمره و تسکین فتنه آثار مأثور و مساعی مشکور نمود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 437). از مساعی حمید و مآثر مرضی و مشکور... (سندبادنامه ص 7) ، (اصطلاح علم حدیث) هرگاه در مورد راوی به کار رود مفید مدح است، و بعضی گفته اند مشعر بر موثوق بودن اوست
پسندیده و ستوده. (غیاث) (آنندراج). مقبول شده در درگاه خدای تعالی جل شأنه. سپاس داشته شده و ستایش شده و ستوده شده و شکر کرده شده و سزاوار ستایش و سپاس و حمد و پسندیده و پذیره و مقبول و خوش آیند. (ناظم الاطباء) : و من اراد الاَّخره و سعی لها سعیها و هو مؤمن فاولئک کان سعیهم مشکوراً. (قرآن 19/17). کریم طبعی آزاده ای خداوندی که خلق یکسر از او شاکرند و او مشکور. فرخی. مگر باری ز من خشنود گردد بود در کار من سعی تو مشکور. فرخی. گر تو سوی سور میروی، رو روزت خوش باد و سعی مشکور. ناصرخسرو. ای به هر فضل ذات تو ممدوح وی به هرخیر سعی تو مشکور. مسعودسعد. گرچه گفتار من بلند آمد او بدان نزد خلق مشکور است. مسعودسعد (دیوان ص 44). موقع منت اندر آن هرچه مشکورتر باشد. (کلیله و دمنه). او در اطفای آن جمره و تسکین فتنه آثار مأثور و مساعی مشکور نمود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 437). از مساعی حمید و مآثر مرضی و مشکور... (سندبادنامه ص 7) ، (اصطلاح علم حدیث) هرگاه در مورد راوی به کار رود مفید مدح است، و بعضی گفته اند مشعر بر موثوق بودن اوست