جدول جو
جدول جو

معنی شکمو - جستجوی لغت در جدول جو

شکمو
شکم پرست، پرخور
تصویری از شکمو
تصویر شکمو
فرهنگ فارسی عمید
شکمو
(شِ کَ)
عبدالبطن. پرخور. شکم پرست. (ناظم الاطباء). در تداول عوام، که بسیار خوردن دوست دارد. بسیارخوار. که همواره خوردن خواهد. شکم پرست. شکمی. شکم پرور. شکم باره. شکم پرداز. پرخوار. شکم بنده. بطن. مبطان. (یادداشت مؤلف). رجوع به مترادفات کلمه شود، کلان شکم. (ناظم الاطباء). بزرگ شکم. شکم گنده. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
شکمو
شکم پرست و پرخور، بزرگ شکم، شکم گنده
تصویری از شکمو
تصویر شکمو
فرهنگ لغت هوشیار
شکمو
((ش کَ))
پرخور
تصویری از شکمو
تصویر شکمو
فرهنگ فارسی معین
شکمو
بسیارخوار، پرخور، شکمباره، شکم پرست، شکم خوار، شکمخواره
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کِ مُ)
اراضی زراعتی و صحرا در اصطلاح گناباد خراسان. کشتمان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شُ ما)
پاداش. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). به معانی شکم است. (از اقرب الموارد). رجوع به شکم شود، دهش. عطیه. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ)
منسوب به شکم. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف). مربوط به شکم: امراض شکمی. معالجات شکمی. (یادداشت مؤلف).
- پیوند شکمی، قسمی پیوند درخت که در آن شاخه را از سر شکافند و پاره ای از درخت دیگر در میان شکاف نهند و استوار بندند. (یادداشت مؤلف).
- سطح شکمی، آن بخش از بدن که جانور بر روی آن حرکت میکند: چون حرکت جانور همیشه بر روی یکی از دو سطح بدن انجام میگیرد، آن سطح را سطح شکمی و طرف مخالف را سطح پشتی اسم گذارند. (جانورشناسی عمومی ج 1 ص 195).
- کارشکمی، کار بی مطالعه و عمل. نسنجیده. دیمی. الکی.
، کلان شکم. (ناظم الاطباء). مرد شکم بزرگ. (آنندراج) (از برهان) ، پرخور. (ناظم الاطباء). مرد شکم خواره را گویند. (آنندراج) (از برهان) ، پوست شکم. (ناظم الاطباء). پوست شکم هر جانوری را گویند که آنرا پوستین سازند. (آنندراج) (برهان) ، (اصطلاح اهل دفتر هند) کاشتکاری را گویند که ما تحت کاشتکار دیگر باشد و او را شکمی اسامی خوانند. (آنندراج) ، که در شکم مادر با جنین بوده: عقیقه، موی شکمی بچۀ مردم و بهایم. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شکو
تصویر شکو
بیماری، شتر ریزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمو
تصویر شمو
رفعت و بلندی، علو، عز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکم
تصویر شکم
بطن و آن جز از بدن که روده ها در آن واقع شده اند
فرهنگ لغت هوشیار
نومیدی، پاداش بخشش از واژگان دو پهلو منسوب به شکم، پوست شکم هر جانور که از آن پوستین سازند، شکم خوار شکمو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکمی
تصویر شکمی
((ش کَ))
بی حساب و کتاب، بی اساس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکمی
تصویر شکمی
البطنّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از شکمی
تصویر شکمی
Abdominal
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شکمی
تصویر شکمی
abdominal
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شکمی
تصویر شکمی
abdominal
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شکمی
تصویر شکمی
wa tumbo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از شکمی
تصویر شکمی
абдоминальный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شکمی
تصویر شکمی
پیٹ کا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از شکمی
تصویر شکمی
উদরীয়
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از شکمی
تصویر شکمی
ช่องท้อง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از شکمی
تصویر شکمی
腹部の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از شکمی
تصویر شکمی
черевний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شکمی
تصویر شکمی
בטני
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از شکمی
تصویر شکمی
복부의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شکمی
تصویر شکمی
abdominal
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شکمی
تصویر شکمی
पेट संबंधी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شکمی
تصویر شکمی
abdominal
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شکمی
تصویر شکمی
addominale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شکمی
تصویر شکمی
abdominal
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شکمی
تصویر شکمی
腹部的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شکمی
تصویر شکمی
brzuszny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شکمی
تصویر شکمی
abdominal
دیکشنری فارسی به هلندی