جدول جو
جدول جو

معنی شکسته - جستجوی لغت در جدول جو

شکسته
منکسر، مکسور شدن و از هم جدا شدن و خرد شدن، خرد شده، نقیص درست
تصویری از شکسته
تصویر شکسته
فرهنگ لغت هوشیار
شکسته
مقابل درست، خرد شده، قطعه قطعه شده، کنایه از ویژگی کسی که بر اثر بیماری یا اندوه شادابی و جوانی خود را از دست داده باشد، کنایه از آزرده، ناراحت، غمگین، در هنر در خوش نویسی، یکی از خط های فارسی، برگرفته از خط نستعلیق که دارای انحنا و پیوستگی می باشد و در نامه نگاری ها به کار می رفته است، در موسیقی گوشه ای در آواز بیات ترک از ملحقات دستگاه ماهور، کنایه از شرمگین، خجل
تصویری از شکسته
تصویر شکسته
فرهنگ فارسی عمید
شکسته
((ش کَ تِ))
خرد شده، مغلوب شده، آسیب دیده، خراب شده، پیر شده، سست، بی بنیه، نوعی خط که در آن بیشتر حروف متصل نوشته می شود
تصویری از شکسته
تصویر شکسته
فرهنگ فارسی معین
شکسته
Broken, Shattered, Splintered
تصویری از شکسته
تصویر شکسته
دیکشنری فارسی به انگلیسی
شکسته
сломанный , разрушенный , расколотый
دیکشنری فارسی به روسی
شکسته
kaputt, zerschmettert, gesplittert
دیکشنری فارسی به آلمانی
شکسته
поламаний , розбитий , розколотий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
شکسته
zepsuty, rozbity
دیکشنری فارسی به لهستانی
شکسته
破碎的 , 裂开的
دیکشنری فارسی به چینی
شکسته
quebrado, estilhaçado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
شکسته
rotto, frantumato, scheggiato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
شکسته
roto, destrozado, astillado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
شکسته
cassé, brisé, éclaté
دیکشنری فارسی به فرانسوی
شکسته
gebroken, verbrijzeld, versplinterd
دیکشنری فارسی به هلندی
شکسته
टूटा हुआ , टूटा हुआ , चूर-चूर
دیکشنری فارسی به هندی
شکسته
rusak, hancur, pecah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
شکسته
مكسورٌ , محطومٌ , متفجّئٌ
دیکشنری فارسی به عربی
شکسته
부서진 , 산산조각난
دیکشنری فارسی به کره ای
شکسته
שבור , שָׁבוּר , סדוק
دیکشنری فارسی به عبری
شکسته
壊れた , 砕けた
دیکشنری فارسی به ژاپنی
شکسته
kırık, paramparça, parçalanmış
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
شکسته
vunjika, zilizovunjika
دیکشنری فارسی به سواحیلی
شکسته
ชำรุด , แตก , แตก
دیکشنری فارسی به تایلندی
شکسته
ভাঙা , চূর্ণিত
دیکشنری فارسی به بنگالی
شکسته
ٹوٹا ہوا , ٹوٹا ہوا , چٹخا ہوا
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشکسته
تصویر اشکسته
شکسته، تپه و ماهور زمین پر تپه و ماهور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشکسته
تصویر بشکسته
شکسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکفته
تصویر شکفته
(دخترانه)
باز شده، شاداب، تازه، خندان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شکستن
تصویر شکستن
اکتسار، اسائه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شکفته
تصویر شکفته
وا شده (غنچه)، خندان شده متبسم
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی را چندین پاره کردن و خرد کردن، قطعه قطعه کردن، پاره پاره کردن، ریز ریز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آکسته
تصویر آکسته
بسته، بند شده، آویخته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکفته
تصویر شکفته
بازشده، غنچه که تازه باز شده
کنایه از خندان، درحال خندیدن، خنداخند، خنده رو، خنده ناک، خندنده، سبک روح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکستن
تصویر شکستن
با ضربه یا فشار چیزی را چند قطعه کردن
کنایه از مغلوب کردن، هزیمت دادن دشمن،
کنایه از قطع کردن و ناتمام رها کردن چیزی مثلاً عهد شکستن، نماز را شکستن
کنایه از کم کردن ارزش چیزی یا کسی، کنایه از ایجاد صدا کردن در مفاصل دست، پا، کمر یا گردن،
کنایه از چیزی را از حالت طبیعی خارج کردن مثلاً شکستن عکس،
چند قطعه شدن چیزی بر اثر ضربه یا فشار
کنایه از مغلوب شدن
کنایه از از میان رفتن،
کنایه از کاهش یافتن، کنایه از کم شدن مثلاً قیمت ها شکست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکفته
تصویر شکفته
((ش کُ تِ))
وا شده، خندان
فرهنگ فارسی معین