- شکستن
- اکتسار، اسائه
معنی شکستن - جستجوی لغت در جدول جو
- شکستن
- چیزی را چندین پاره کردن و خرد کردن، قطعه قطعه کردن، پاره پاره کردن، ریز ریز کردن
- شکستن
- با ضربه یا فشار چیزی را چند قطعه کردن
کنایه از مغلوب کردن، هزیمت دادن دشمن،
کنایه از قطع کردن و ناتمام رها کردن چیزی مثلاً عهد شکستن، نماز را شکستن
کنایه از کم کردن ارزش چیزی یا کسی، کنایه از ایجاد صدا کردن در مفاصل دست، پا، کمر یا گردن،
کنایه از چیزی را از حالت طبیعی خارج کردن مثلاً شکستن عکس،
چند قطعه شدن چیزی بر اثر ضربه یا فشار
کنایه از مغلوب شدن
کنایه از از میان رفتن،
کنایه از کاهش یافتن، کنایه از کم شدن مثلاً قیمت ها شکست
- شکستن ((ش کَ تَ))
- خرد کردن، مغلوب ساختن، تا کردن، شکار کردن، خرد شدن، مغلوب شدن، تعظیم کردن، دو تا شدن، تکیده شدن
- شکستن
- Breach, Break, Bust, Fracture, Scruffiness, Shatter, Smash, Snap
- شکستن
- нарушать , ломать , неряшливость , разбивать , разбить
- شکستن
- verletzen, brechen, zerbrechen, schmuddelig, zerschlagen
- شکستن
- порушувати , ламати , брудність , розбивати , розбивати
- شکستن
- naruszać, łamać, brudność, zniszczyć
- شکستن
- 违反 , 打破 , 断裂 , 脏乱 , 砸碎 , 打碎
- شکستن
- violar, quebrar, fraturar, desleixo
- شکستن
- violare, rompere, fratturare, trasandato, frantumare
- شکستن
- violar, romper, fracturar, desordenado, destrozar
- شکستن
- violer, casser, fracturer, négligé, briser
- شکستن
- schenden, breken, slordigheid, verbrijzelen
- شکستن
- उल्लंघन करना , तोड़ना , गंदगी , तोड़ना
- شکستن
- melanggar, memecahkan, mematahkan, berantakan, menghancurkan
- شکستن
- خرق , كسر , فجر , تشوّشٌ , حطم , كسّر
- شکستن
- 위반하다 , 깨다 , 부수다 , 지저분한
- شکستن
- להפר את , לשבור , לשבור , לשבור , מלוכלך
- شکستن
- 破る , 壊す , 断裂する , だらしない , 砕ける
- شکستن
- ihlal etmek, kırmak, dağınıklık, parçalamak
- شکستن
- kuvunja, uchafu
- شکستن
- ละเมิด , ทำลาย , แตก , หัก , สกปรก , ทำลาย , ทำลาย , หัก
- شکستن
- লঙ্ঘন করা , ভাঙা , ময়লা , ভেঙে ফেলা , ভেঙে ফেলানো
- شکستن
- خلاف ورزی کرنا , توڑنا , گندگی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شکستن، خرد کردن
خاموش کردن، مغلوب کردن، شکست دادن
شکستن، با ضربه یا فشار چیزی را چند قطعه کردن، مغلوب کردن، هزیمت دادن دشمن، قطع کردن و ناتمام رها کردن چیزی مثلاً عهد شکستن، نماز را شکستن، کم کردن ارزش چیزی یا کسی، ایجاد صدا کردن در مفاصل دست، پا، کمر یا گردن، چیزی را از حالت طبیعی خارج کردن مثلاً شکستن عکس، چند قطعه شدن چیزی بر اثر ضربه یا فشار، مغلوب شدن، از میان رفتن، کاهش یافتن، کم شدن مثلاً قیمت ها شکست
شکستن، با ضربه یا فشار چیزی را چند قطعه کردن، مغلوب کردن، هزیمت دادن دشمن، قطع کردن و ناتمام رها کردن چیزی مثلاً عهد شکستن، نماز را شکستن، کم کردن ارزش چیزی یا کسی، ایجاد صدا کردن در مفاصل دست، پا، کمر یا گردن، چیزی را از حالت طبیعی خارج کردن مثلاً شکستن عکس، چند قطعه شدن چیزی بر اثر ضربه یا فشار، مغلوب شدن، از میان رفتن، کاهش یافتن، کم شدن مثلاً قیمت ها شکست
محکم بستن
گسیختن و پاره گشتن
وا شدن غنچه، شکفته شدن
منکسر، مکسور شدن و از هم جدا شدن و خرد شدن، خرد شده، نقیص درست
بستن، محکم کردن، آویختن