جدول جو
جدول جو

معنی شکرگفتار - جستجوی لغت در جدول جو

شکرگفتار
شیرین سخن، شیرین زبان
تصویری از شکرگفتار
تصویر شکرگفتار
فرهنگ فارسی عمید
شکرگفتار
(شَ کَ گُ)
شیرین زبان و شیرین سخن. (ناظم الاطباء). شیرین گفتار. (آنندراج) :
آنان که پریروی و شکرگفتارند
حیف است که روی خوب پنهان دارند.
سعدی.
مگر طوبی برآمد در سرابستان جان من
که بر هر شعبه ای مرغی شکرگفتار می بینم.
سعدی.
سعدی اندازه ندارد که چه شیرین سخنی
باغ طبعت همه مرغان شکرگفتارند.
سعدی.
کجا همی رود آن شاهد شکرگفتار
چرا همی نکند بر دو چشم من رفتار.
سعدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شکرگزار
تصویر شکرگزار
شکرگزارنده، سپاسگزار، آنکه شکر نعمت و احسان کسی را به جا آورد
فرهنگ فارسی عمید
(شَ کَ گُ)
شیرین زبانی. شیرین سخنی. (از یادداشت مؤلف) :
شکرگفتاریت را چون نیوشم
که من خود شهد و شکّر میفروشم.
سعدی.
و رجوع به شکرگفتار شود
لغت نامه دهخدا
(نِ گُ)
نکوگوی. خوش سخن. نیکوکلام. که گفتاری خوش و پسندیده دارد
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ)
شاکرو سپاسگزار و حقشناس. (ناظم الاطباء). آنکه شکر نعمت و احسان کسی گوید. (فرهنگ فارسی معین) :
نعمتت بار خدایا ز عدد بیرون است
شکر انعام تو هرگز نکند شکرگزار.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از شکرگزار
تصویر شکرگزار
سپاسگزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکرگزار
تصویر شکرگزار
((شُ. گُ))
سپاس گزار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرگفتار
تصویر پرگفتار
پرحرف
فرهنگ واژه فارسی سره
حق شناس، حقگزار، سپاسدار، سپاسگزار، شاکر، شکور، قدردان
متضاد: کورنمک، نمک نشناس
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سپاسگزار
دیکشنری اردو به فارسی