شیرینی ساز و قناد. (ناظم الاطباء). حلوایی. (آنندراج) : اینت افیونگر است و آنت شکرگر هر دو به خاک اندرون برابر و مقرون. ناصرخسرو. خلق تو گل فروش و زبانت شکرگر است. سیدحسن غزنوی (از آنندراج). و رجوع به شکرساز و شکرریز شود
شیرینی ساز و قناد. (ناظم الاطباء). حلوایی. (آنندراج) : اینت افیونگر است و آنْت شکرگر هر دو به خاک اندرون برابر و مقرون. ناصرخسرو. خلق تو گل فروش و زبانت شکرگر است. سیدحسن غزنوی (از آنندراج). و رجوع به شکرساز و شکرریز شود
شکرگوی. شکرگزار. که سپاس نعمت حق یا خلق را بگوید. شاکر. (از یادداشت مؤلف) : گر ترشرو بودن آمد شکر و بس همچو سرکه شکرگویی نیست کس. مولوی. و رجوع به شکرگزار و شکرگوی شود
شکرگوی. شکرگزار. که سپاس نعمت حق یا خلق را بگوید. شاکر. (از یادداشت مؤلف) : گر ترشرو بودن آمد شکر و بس همچو سرکه شکرگویی نیست کس. مولوی. و رجوع به شکرگزار و شکرگوی شود
شکارچی. نخجیرگر. صیاد. (یادداشت مؤلف). شکارگیر. صیاد. (ناظم الاطباء) : عقل سگ جان هوا گرفت چو باز کاین سگ و باز چون شکارگراست. خاقانی. و رجوع به شکارچی و مترادفات دیگر شود
شکارچی. نخجیرگر. صیاد. (یادداشت مؤلف). شکارگیر. صیاد. (ناظم الاطباء) : عقل سگ جان هوا گرفت چو باز کاین سگ و باز چون شکارگراست. خاقانی. و رجوع به شکارچی و مترادفات دیگر شود