سپاس و سپاسگزاری و ادای شکر نعمت. (ناظم الاطباء) : طریق شکرگزاری ّ این حقوق این بود که در رکاب تو نقد روان برافشانم. صائب. - شکرگزاری کردن، سپاسگزاری کردن. سپاس نعمت حق یا کسی را گفتن. سپاس گفتن: چون فتحنامه به عمر بن الخطاب رسید شاد شد و شکرگزاری کرد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 114). به زیر علم گودرز پیران را کشته یافت شکرگزاری کرد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 46). گر کسی شکرگزاری کند این نعمت را نتواند که همه عمر برآید ز سجود. سعدی
سپاس و سپاسگزاری و ادای شکر نعمت. (ناظم الاطباء) : طریق شکرگزاری ّ این حقوق این بود که در رکاب تو نقد روان برافشانم. صائب. - شکرگزاری کردن، سپاسگزاری کردن. سپاس نعمت حق یا کسی را گفتن. سپاس گفتن: چون فتحنامه به عمر بن الخطاب رسید شاد شد و شکرگزاری کرد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 114). به زیر عَلَم گودرز پیران را کشته یافت شکرگزاری کرد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 46). گر کسی شکرگزاری کند این نعمت را نتواند که همه عمر برآید ز سجود. سعدی
وکالت: صری، کارگذاری کردن. (منتهی الارب) ، عمل مأمور وزارت خارجه در شهرهای ایران، برای قضاوت در امور دعاوی تبعۀ خارجه بر ایرانیان و بالعکس. ، محل قضاء کارگذار. - کارگذاری کردن، کفایت. (بحر الجواهر). عمل کارگزار: کفاه مؤنه کفیاً. (منتهی الارب)
وکالت: صَری، کارگذاری کردن. (منتهی الارب) ، عمل مأمور وزارت خارجه در شهرهای ایران، برای قضاوت در امور دعاوی تبعۀ خارجه بر ایرانیان و بالعکس. ، محل قضاء کارگذار. - کارگذاری کردن، کفایت. (بحر الجواهر). عمل کارگزار: کفاه مؤنه کفیاً. (منتهی الارب)