- شکرشکن
- خورندۀ شکر، شیرین سخن، شیرین گفتار،
برای مثال شکّرشکن شوند همه طوطیان هند / زاین قند پارسی که به بنگاله می رود (حافظ - ۴۵۲)
معنی شکرشکن - جستجوی لغت در جدول جو
- شکرشکن ((~. ش کَ))
- کنایه از شیرین سخن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
لشکرش کننده، شکست دهندۀ لشکر، کنایه از بسیار دلیر
خورنده شکر و قند، شیرین سخن
کشنده شتر درهم شکننده شتر
آنکه پیکر کند: ز پولاد پیکان پیکر شکن تن کوه لرزنده بر خویشتن، (نظامی)
شکار کردن، شکستن
آنکه دهانی شیرین چون شکر دارد
لشکرشکرنده، درهم شکنندۀ لشکر
آنکه یا آنچه مانع پیشرفت کار می شود
ویژگی آنچه فشار زیادی به کمر وارد کند، کنایه از دشوار، طاقت فرسا مثلاً مشکلات کمرشکن، کنایه از ویژگی وسیله ای که از وسط خم می شود
شکرافشان، شکرافشاننده، شیرین سخن، شیرین گفتار
شخص کار شکننده را گویند
آنچه که کمر شخص را بشکند، طاقت فرسا بسیار سنگین: مخارج کمر شکن
مرد شجاع، سخت دلیر
عهدشکن، نذر شکننده، پیمان شکن
شکرخوار، شکرشکن
جانوری را شکار کردن، صید کردن، اشکردن، شکردن، شکاریدن، اصطیاد، اقتناص، بشکریدن
خرد کننده در، شکننده در و گوهر
آنکه سر کسان را بشکند، تفسیم وجه با جنسی میان گروهی، دریافت وجه یا جنسی از اهل محلی
سپاسداری سپاسگذاری کردن شگر گفتن مقابل کفران
آواز پای که به هنگام راه رفتن بر آید
تیغ تیز، تیزی تیغ
شکرآلود، هر چیز شیرین
شکار کردن، شکستن
صدای پا هنگام راه رفتن
آنکه سر کسی را بشکند، چیزی که سر را بشکند، کنایه از طرز تقسیم چیزی میان گروهی که به هرکس حصه و بهره ای برسد
سرشکن کردن: کنایه از پولی یا جنسی را میان جماعتی تقسیم کردن که هر کدام حصه ای ببرند، پول یا چیز دیگر را به همین طریق از جماعتی دریافت و جمع آوری کردن
سرشکن کردن: کنایه از پولی یا جنسی را میان جماعتی تقسیم کردن که هر کدام حصه ای ببرند، پول یا چیز دیگر را به همین طریق از جماعتی دریافت و جمع آوری کردن
پرچین، چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خم
چروکیده، پر پیچ و تاب، پرگره، پرآژنگ، پرنورد، پرشکنج، پرکوس، پرماز، انجوخیده، آژنگ ناک
چروکیده، پر پیچ و تاب، پرگره، پرآژنگ، پرنورد، پرشکنج، پرکوس، پرماز، انجوخیده، آژنگ ناک
شکر کردن، شکر گفتن، سپاسگزاری کردن، سپاس داری
تیهو، پرنده ای شبیه کبک اما کوچک تر از آن با گوشتی لذیذ و پرهای خاکستری مایل به زرد و خال های سیاه رنگ در زیر سینه
شوشک، شاشنگ، شیشو، شیشیک، شاشک، طیهوج، فرفور، نموسک، نموشک، سرخ بال
شوشک، شاشنگ، شیشو، شیشیک، شاشک، طیهوج، فرفور، نموسک، نموشک، سرخ بال
ناشنوا گردیدن، زایل شدن، حس سمع