زخمۀمطربان که بدان بربط و چغانه و مانند اینها نوازند. (فرهنگ اوبهی). مضراب و چوبی که بدان ساز نوازند. (از برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری). زخمۀ خنیاگران. (فرهنگ اسدی). زخمه. مضراب. (یادداشت مؤلف). شکفه: پیری آغوش باز کرده فراخ تو همی گوش با شکافۀ غوش. کسایی مروزی (از اسدی). به شادی همه در کف رودزن شکافه شکافیده شد از شکن. اسدی. به دستان، چکاوک شکافه شکاف سرایان ز گل ساری و زندواف. اسدی. در میان نیکوان زهره طبع ماه روی چون شکوفه روی بودی چون شکافه تن مباش. سنایی (از جهانگیری). و رجوع به شکفه و زخمه شود. ، مجازاً، آوازی که از شکافه و زخمه برآید. (یادداشت مؤلف) ، مهد و گهواره. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا) (از فرهنگ جهانگیری). خانه گهواره. (فرهنگ اوبهی)
زخمۀمطربان که بدان بربط و چغانه و مانند اینها نوازند. (فرهنگ اوبهی). مضراب و چوبی که بدان ساز نوازند. (از برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری). زخمۀ خنیاگران. (فرهنگ اسدی). زخمه. مضراب. (یادداشت مؤلف). شکفه: پیری آغوش باز کرده فراخ تو همی گوش با شکافۀ غوش. کسایی مروزی (از اسدی). به شادی همه در کف رودزن شکافه شکافیده شد از شکن. اسدی. به دستان، چکاوک شکافه شکاف سرایان ز گل ساری و زندواف. اسدی. در میان نیکوان زهره طبع ماه روی چون شکوفه روی بودی چون شکافه تن مباش. سنایی (از جهانگیری). و رجوع به شکفه و زخمه شود. ، مجازاً، آوازی که از شکافه و زخمه برآید. (یادداشت مؤلف) ، مهد و گهواره. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا) (از فرهنگ جهانگیری). خانه گهواره. (فرهنگ اوبهی)
شلافه. زن بی شرم و بیحیا. (ناظم الاطباء). زن سلیطه و بیحیا و پررو و وقیح و پرسروصدا. ممکن است بطور مطلق در حق مردان نیز بر زبان رانده شود. (فرهنگ لغات عامیانه) ، زن مدخوله. (ناظم الاطباء)
شلافه. زن بی شرم و بیحیا. (ناظم الاطباء). زن سلیطه و بیحیا و پررو و وقیح و پرسروصدا. ممکن است بطور مطلق در حق مردان نیز بر زبان رانده شود. (فرهنگ لغات عامیانه) ، زن مدخوله. (ناظم الاطباء)
گله کردن. (ترجمان القرآن ص 62) (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (المصادر زوزنی). شکی. (ناظم الاطباء). شکوی. شکایت. (یادداشت مؤلف). و رجوع به شکایت و شکوی شود، نالیدن. (ترجمان القرآن). و رجوع به شکایت شود
گله کردن. (ترجمان القرآن ص 62) (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (المصادر زوزنی). شَکْی. (ناظم الاطباء). شکوی. شکایت. (یادداشت مؤلف). و رجوع به شکایت و شکوی شود، نالیدن. (ترجمان القرآن). و رجوع به شکایت شود