جدول جو
جدول جو

معنی شپلاق - جستجوی لغت در جدول جو

شپلاق
(شَ پَ)
شاپلاق. شپلق. شاپلاق. طپانچه و سیلی زدن بر روی و بیخ گوش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شپلاق
سیلی توام با صدا: شاپلاق زد به گوشش. بنگریدبه شاپلاق
تصویری از شپلاق
تصویر شپلاق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شلاق
تصویر شلاق
تازیانه، تازیانه که از تسمه درست می کنند
فرهنگ فارسی عمید
(خُ دُ کِشی شُ دَ)
سخت کتک زدن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شُقْ قِلْ لا)
سخت شوخگن. سخت چرکین. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَپَ لَ)
شاپلاق. شپلاق. صدای سیلی. رجوع به شپلاق شود. آوای زدن با کف دست بر روی یا گردن. تپانچه که اسم دیگرش سیلی است. (فرهنگ نظام). زدنی با آواز بر صورت یا گردن کسی با کف دست:
زمانه بین که ز سرپنجۀ ستم هر دم
به بیخ گوش نشاطم همی زند شپلق.
فوقی یزدی
لغت نامه دهخدا
(شَلْ لا)
زنبیل گدایان و مسکینان و سائلان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- شلاق درآوردن، گدایی کردن وسؤال نمودن. (ناظم الاطباء).
- ، سخت رویی کردن در سؤال، خریطۀ کوچک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شپلاقی کردن
تصویر شپلاقی کردن
سخت کتک زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاپلاق
تصویر شاپلاق
ترکی تو گوشی سیلی توام با صدا: شاپلاق زد به گوشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شپلق
تصویر شپلق
صدای سیلی
فرهنگ لغت هوشیار
کاسه گدایی مغولی تازیانه، شوخ شور انگیز تازیانه، شوخ فتنه انگیز، مفسد عیار. تازیانه زنبیل گدایان و مسکینان و سائلان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شپلق
تصویر شپلق
((شَ پَ لَ))
شاپلاق، سیلی، سیلی صدادار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شلاق
تصویر شلاق
((شَ لّ))
تازیانه، شوخ، مفسد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شپلاقی کردن
تصویر شپلاقی کردن
((شَ پَ. کَ دَ))
بسیار کتک زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شلاق
تصویر شلاق
تازیانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تازیانه، قمچی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از اجزای آبدنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
از ابزار آبدنگ متصل به تیر آبدنگ که با هر چرخش ضربه ای به
فرهنگ گویش مازندرانی
دوغ یا ماستی که بر روی شیر در حال پختن ریزند و از آن نوعی
فرهنگ گویش مازندرانی