جدول جو
جدول جو

معنی شورمین - جستجوی لغت در جدول جو

شورمین
(رَ مَ)
به فرانسه کاپیتول، تلی بود در قسمت غربی روم قدیم که قریب 40 ذرع ارتفاع داشت و رومیان بر فراز آن ژوپیتر را معبدی ساخته بودند. (از تمدن قدیم ترجمه نصرالله فلسفی ص 493)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شرمینه
تصویر شرمینه
(دخترانه)
شرمین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بورچین
تصویر بورچین
(دخترانه)
غزال، مرغابی ماده (نگارش کردی: بورچین)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شرمین
تصویر شرمین
(دخترانه)
شرمسار، خجل، با شرم، با حیا، محجوب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دورسین
تصویر دورسین
(دخترانه)
باقی بماند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهروین
تصویر شهروین
(پسرانه)
شهنام، از نامهای باستانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زورفین
تصویر زورفین
زرفین، حلقۀ کوچک که به در یا چهارچوب در می کوبند و زنجیر یا چفت را به آن می اندازند، زفرین، زوفرین، زلفین، برای مثال خوی نیکو را حصار خویش گیر / وز قناعت بر سرش زن زورفین (ناصرخسرو۱ - ۱۲۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تورزین
تصویر تورزین
تبرزین، نوعی تبر که بعضی درویشان به دست می گیرند، سلاحی به شکل تبر با دستۀ آهنی که هنگام سواری در کنار زین اسب آویزان می کردند، تبرزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرمین
تصویر شرمین
شرمگین، شرمسار، باشرم، برای مثال گرچه شرمین بود شرمش حرص برد / حرص اژدرهاست نه چیزی ست خرد (مولوی - ۶۷۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خورجین
تصویر خورجین
ظرفی یا جایی که توشه را در آن بگذارند، کیسه، توشه دان، کنف، توشدان، حرزدان، راویه، جراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شترکین
تصویر شترکین
کینه توز، کینه دار، کینه جو مانند شتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توربین
تصویر توربین
مولد انرژی برق که پره های آن با نیروی آب، بخار، گاز یا باد به حرکت درمی آید
توربین آبی: توربینی که غالباً در کنار آبشارها یا سدهای بزرگ قرار می دهند تا در اثر ریختن آب بر روی پره های آن به حرکت درآید
توربین بخار: توربینی که در کشتی ها و برخی ماشین ها به کار می رود و چرخ و پرۀ آن با نیروی بخار به حرکت در می آید
توربین بادی: توربینی که چرخ و پرۀ آن با نیروی باد به حرکت در می آید
توربین گازی: توربینی که چرخ و پرۀ آن به وسیلۀ انبساط گاز به حرکت در می آید
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
زمین شوره زار. زمین بی بر و بی حاصل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
باشرم. باحیا. خجول. محجوب. (یادداشت مؤلف). شرمه. شرمنده. شرمناک. شرمگن. (ازآنندراج). شرمگین. (فرهنگ فارسی معین) :
گرچه در شرم و حیا چهرۀ مریم مثل است
هست رخسار تو صد پرده از او شرمین تر.
صائب تبریزی (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا
اسفناج، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شصتمین
تصویر شصتمین
در مرحله شصتم شصتمین سرباز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهرمان
تصویر شهرمان
پارسی تازی گشته شهرمان سیکا (اردک وحشی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شواهین
تصویر شواهین
جمع شاهین، از پارسی شاهین ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوخگین
تصویر شوخگین
چرکین چرکن چرک آلوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرمگین
تصویر شرمگین
خجلت شرمساری شرمندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توامین
تصویر توامین
تثنیه توام. دو همزاد، دو همراه دو قرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاربین
تصویر شاربین
بنگرید به شربین درخت سدر، درخت پسته
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی دلبر دلربا دلارام شاره شاره ازچیرا سنسکریت ساره دستار برای مردان، چادر رنگین برای زنان
فرهنگ لغت هوشیار
قسمی ماشین مولد نیرو میباشد که پره های آن به قوت آب یا بخار به حرکت در میاید و برای بکار انداختن دستگاه مولد برق استعمال میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خورجین
تصویر خورجین
دو کیسه که از طرفی بهم یکی شده باشند، باردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اورمان
تصویر اورمان
اشکال و زحمت و رنج
فرهنگ لغت هوشیار
حلقه ای باشد که بر چار چوب در و صندوق نصب کنند و چفت یا زنجیر را بدان اندازند، زلف معشوق. توضیح: بعضی این کلمه را زلفین بصیغه تثتیه خوانند ولی باید دانست که اولا زلف در عربی قدیم نیامده و معربست و ثانیا استعمال دوزلفین و زلفینکان از طرف گویندگان رفع شبه میکند. مع هذا گاهی به صیغه تثنیه هم بر خلاف اصل استعمال شده
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که از دور خوب میبیند، چشم و نیروی بینائی قوی برای دیدن فاصله دور، وسیله ای برای عکاسی یا دیدن منظره دورتر یا فیلمبرداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرمین
تصویر شرمین
شرمناک، محجوب، با حیا، با شرم
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی ماشین مولد نیرو که پره های آن با نیروی آب یا بخار به حرکت درمی آید و به وسیله آن، دستگاه مولد برق به کار می افتد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خورجین
تصویر خورجین
((خُ))
کیسه مانندی که بر پشت چهارپا می گذارند و از دو طرف آویزان شده در آن اجناس را قرار می دهند، خورجین، خرج، خرجین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
عاقبت اندیش، نوعی بیماری چشم که شخص دور را بهتر می بیند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
نوعی وسیله برای گرفتن عکس یا فیلم برداری یا دیدن اجسام دور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آزرمین
تصویر آزرمین
باحیا
فرهنگ واژه فارسی سره
شیون و قیل و قال
فرهنگ گویش مازندرانی