جدول جو
جدول جو

معنی شورماهی - جستجوی لغت در جدول جو

شورماهی
ماهی شور: و بنهرالکر شورماهی الذی یحمل الی الاّفاق مالحاً، (اصطخری)، رجوع به ترکیبات شور شود
لغت نامه دهخدا
شورماهی
ماهی نمک سود ماهی شور
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مارماهی
تصویر مارماهی
نوعی ماهی خوراکی شبیه مار، با باله های پشتی یکسره که تا دم می رسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیرماهی
تصویر شیرماهی
ماهی بزرگ، نوعی ماهی بزرگ، ماهی عنبر، کاشالوت، نوعی صدف که از آن تکمه درست می کنند
فرهنگ فارسی عمید
هر یک از ماهی های کوچک نواحی سردسیر که دارای پوست بدون فلس و خارهایی بر روی باله های پشتی خود هستند
فرهنگ فارسی عمید
دهی از دهستان بابالی بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد، واقع در 12هزارگزی جنوب باختری چقلوندی و 4هزارگزی باختر راه شوسۀ خرم آباد به چقلوندی، دامنه، سردسیر، مالاریائی، دارای 210 تن سکنه، آب آن از سراب پیرماهی، محصول آنجا غلات و تریاک و لبنیات و صیفی، شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است، صنایع دستی زنان سیاه چادربافی است، ساکنین از طایفۀ نقی میباشند، عده ای دارای ساختمان و عده ای درسیاه چادر سکونت دارند و برای تعلیف احشام در حوالی ییلاق و قشلاق میروند، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
ماهیی است عظیم الجثۀ فربه که در دریای مصر بهم می رسد سیاه رنگ و بی فلس است و استخوان کمی دارد و شارب آن مانند مار باریکی دراز و سر آن طویل و دهن آن مستطیل، مانند خرطوم و یهودان آن را می خورند و در تحفه گفته به مازندران آن را کلیس گویند و به تنکابن اسپلی و به عربی جری گویند ومار ماهیج معرب آن است، (از انجمن آرا) (از آنندراج)، قسمی از ماهی به شکل مار، (ناظم الاطباء)، جرّی ّ، جرّیث، (دهار)، صلّور، (بحر الجواهر) (منتهی الارب)، انکلیس، انقلیس، (منتهی الارب)، انکلیس و آن ماهیی است شبیه به مار و همگی آن روغن باشد چون بریان شود، (تذکرۀ ضریرانطاکی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، سمک هازنی، قرّیث، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)،
گونۀ ماهی غضروفی از راستۀ سیکلوستومها که ظاهری شبیه به مار و دهانی گرد دارد و فاقد فلس است، زبانش شبیه به استوانه می باشد که دردهان رفت و آمد می کند، مارماهی غالباً انگل ماهیان دیگر می شود و به کمک دهانش به بدن آنها می چسبد و بوسیلۀ زبان خود گوشت آنها را می مکد، گونه های مختلف این ماهی بین 40 سانتیمتر تا یک متر طول دارد و اکثر گونه های آن در رودخانه ها می زیند، حیهالبحر، (از فرهنگ فارسی معین) :
مرد باید که مار گرزه بود
نه نگار آورد چو ماهی شیم
مارماهی نبایدش بودن
که نه این و نه آن بود در خیم،
ابوحنیفۀاسکافی،
گوشت ماهیی که ... به پارسی مارماهی گویند ... (ذخیرۀ خوارزمشاهی)،
به مارماهی مانی نه ماهیی و نه مار
منافقی چه کنی مار باش یا ماهی،
سنائی،
سپیدی کن حقیقت یا سیاهی
که نبود مارماهی مار و ماهی،
نظامی،
، در اصطلاح و کنایه، مردم منافق و دوروی و مزور را گویند، (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ زَ / زِ)
داشتن طعم شور. چگونگی شورمزه
لغت نامه دهخدا
دست مالیدن به اشیاء در تاریکی برای یافتن چیزی، و رجوع به کورمالی کردن شود
لغت نامه دهخدا
نوعی از انگور است، (برهان) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) :
تا وقت مهرگان همه گیتی چو زر بود
از آب تیرماهی و از باد مهرگان،
منوچهری،
تیره شد همچون عصیر تیرماهی آب جوی
شد چو آب تیرماهی خم به خم اندرعصیر،
میرمعزی (از آنندراج)،
، نوعی از ماهی، از عالم تیرمار، (آنندراج)، نام داروئی هم هست، (برهان) (شرفنامۀ منیری) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، زنجبیل، (الفاظ الادویه)، گزر و زردک را نیز گویند، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
خریفی، خزانی، پائیزی، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، خریفی، منسوب به تیرماه و تابستانی، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مایَ / یِ)
پنیرمایه. جلبه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
دهن العسل و آن روغنی است که از ساق درختی حاصل میشود و طعم آن شیرین است و آنرا عسل داود نیز خوانند، گرم و تر است درچهارم، (تذکره ضریر انطاکی) (هفت قلزم) (از آنندراج) (برهان)، یک قسم مادۀ سقزی مایع و شیرین است که از تنه بعضی اشجار تراوش میکند، (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نوعی ماهی است، این ماهی با شکل های مختلف در نواحی سردسیر و آب و هوای نیمکرۀ شمالی پراکنده است بخصوص در اروپا و آمریکا و نیز آبی که این حیوان در آن زیست می کند ممکن است آب شور یا شیرین باشد، لانه اش در سبزه و کروی شکل و دارای دو سر است و قطر آن در حدود 10 سانتیمتر میباشد
لغت نامه دهخدا
قسمی از ماهی که از دندان آن دستۀ کارد و چاقو می سازند. (ناظم الاطباء) (از غیاث) (از آنندراج). سنگ صدفی نفیس و آن دندان شیرماهی است که در سابق از آن دستۀ خنجر و امثال آن می کردند و گاهی مرصع به جواهر بود به قطر ساعد کودکی پنج شش ساله. رنگ آن به رنگ ابری میان تیره و روشن و شفاف گونه بود یعنی اگر به تنکی کاغذ می بریدند حاجب ماوراء نبود و مانند شیشه که کمی دودزده باشد چیزها از پشت آن دیده می شد. (یادداشت مؤلف) : و کانوا [اهل ظفار یصطادون سمکاً یسمی بالفارسیه شیرماهی و معناه اسدالسمک وهو یشبه الحوت المسمی عندنا بتازرت. (ابن بطوطه).
- دستۀ شیرماهی (در خنجر و جز آن) ، دستۀ کارد و یا شمشیری که از دندان شیرماهی ساخته شده باشد. (یادداشت مؤلف).
، نوعی از ماهی فلس دار که گوشت بسیار لذیذی دارد. (از برهان) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان هنام و بسطام بخش سلسله شهرستان خرم آباد که در 24هزارگزی جنوب خاوری الشتر و 12 هزارگزی خاور راه شوسه خرم آباد به کرمانشاه واقع و محلی است جلگه، سردسیر مالاریائی و دارای 120 تن سکنه، آب آن از چشمه ها و محصول آنجا غلات و حبوبات، لبنیات و شغل اهالی، زراعت و گله داری است، راه مالرو دارد، ساکنین از طایفه حسنوند هستند و در زمستان قشلاق میروند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مارماهی
تصویر مارماهی
یکی از اقسام ماهیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر ماهی
تصویر شیر ماهی
گونه ای ماهی استخوان دار و خوراکی
فرهنگ لغت هوشیار
قسمی از ماهی که از دندان آن دسته کارد و چاقو می سازند، سنگ صدفی نفیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرماهی
تصویر پرماهی
حالت بدری امتلا قمر استقبال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرماهی
تصویر سرماهی
مقرری که در سر هر ماه به نوکر دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شومالی
تصویر شومالی
شغل و عمل کسی که پارچه را آهار میدهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرماهی
تصویر سرماهی
((سَ))
ماهیانه، شهریه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوراهی
تصویر دوراهی
Embroilment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دوراهی
تصویر دوراهی
embrouille
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دوراهی
تصویر دوراهی
запутанность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دوراهی
تصویر دوراهی
Verwicklung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دوراهی
تصویر دوراهی
заплутаність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دوراهی
تصویر دوراهی
zamieszanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دوراهی
تصویر دوراهی
纠纷
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دوراهی
تصویر دوراهی
enredo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دوراهی
تصویر دوراهی
intrigo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دوراهی
تصویر دوراهی
enredo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دوراهی
تصویر دوراهی
verwarring
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دوراهی
تصویر دوراهی
kebingungan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی