جدول جو
جدول جو

معنی شورغال - جستجوی لغت در جدول جو

شورغال
سیورغال، بمعنی روزینه مشهور است و این لفظغلط است چرا که در کتب یافته نشد و در مدار نوشته سیورغال مدد معاش و در لغات ترکی بمعنی انعام نوشته است، (از غیاث) (از آنندراج)، رجوع به سیورغال شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ژورنال
تصویر ژورنال
روزنامه، مجله ای حاوی طرح، الگو و تصویر در زمینۀ هنرهای دستی چون خیاطی و بافتنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شترغاز
تصویر شترغاز
ریشۀ گیاه انگدان که آن را با سرکه می خورند، برای مثال تو شهد نیستانی و در کام نیاری / او کامه بیاورد و شترغاز نیابد (سوزنی - ۳۸۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیورغال
تصویر سیورغال
در دورۀ قراقویونلو تا قاجاریه، قطعۀ زمین یا درآمد آنکه از طرف پادشاه به جای حقوق یا مستمری به کسی بخشیده می شد، تیول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شورسان
تصویر شورسان
شورستان، شوره زار، زمین پرشوره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیرمال
تصویر شیرمال
شیرمالیده، نوعی نان که آرد آن را با شیر خمیر می کنند
فرهنگ فارسی عمید
در شاهد زیر صاحب منتهی الارب این کلمه را معادل عرفج آورده است: ارقطّ العرفج ، برگ برآوردن گرفت شورطاق، و رجوع به عرفج و قتاد شود
لغت نامه دهخدا
(شِ وِ)
دهی است از دهستان بریاجی بخش سردشت شهرستان مهاباد. دارای 125 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از خدایان کششوها (حکام بابل) و همان سوریۀ آریایی است که خورشید باشد (سین = S علامت فاعلی است که در شوریاس بجای مانده است)، (از فرهنگ ایران باستان ص 234)
لغت نامه دهخدا
(شورْ)
دهی است از دهستان طاغنکوه که در بخش فدیشۀ شهرستان نیشابور واقع است و 662 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
شوره زار، شوره بوم: ارض سبخه، زمین شورناک، (یادداشت مؤلف)، اسباخ، شورناک گردیدن زمین، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
شوراختر. (ناظم الاطباء). کنایه از مدبر و بدبخت. (آنندراج) :
هرکه شیرین تر فراق جانگزایش تلخ تر
شورطالعتر ز فرهادم ببین احوال چیست.
ظهوری.
رجوع به شوربخت شود
لغت نامه دهخدا
شور و شر، شورشرابا، شور و شغب، غوغا و هنگامه و هرج و مرج و گیرودار و فتنه و آشوب و نعره و بانگ، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نام ایالتی بشمال ایالت ’سیردریا’ بساحل شرقی سیحون در حوالی بحیرۀ خوارزم (دریاچۀ آرال حالیه)، (جهانگشای جوینی چ اروپا ج 2 ص 102 و 101)
لغت نامه دهخدا
مخفف شورستان، شوره ستان، نمک زار، (یادداشت مؤلف)، شوره زار، زمین شوره، شوره کات
لغت نامه دهخدا
در شواهد زیر ظاهراً مراد شوره زارهای میان مسکن نعمان بن منذر (حیره) و مدائن است:
که از کشور شورسان بود مرز
کسی خاک او را ندانست ارز،
فردوسی،
ره شورسان تا در طیسفون
زمین خیره شد زیر نعل اندرون،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
چوب زردرنگ، (آنندراج)، قسمی از چوب زرد، (ناظم الاطباء)، یک قسم گیاه زردی که در ریگستان روید، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ارطی، (یادداشت مؤلف)، صاحب اقرب الموارد در ذیل ارطی آرد: درختی است که گل سفید آن به گل درخت بید ماند و میوۀ آن شبیه به عناب است
لغت نامه دهخدا
در تداول عامه، حرکت بااحتیاط و دست مالیدن به اطراف در تاریکی، غالباً کورمال کورمال (به تکرار) استعمال شود، (فرهنگ فارسی معین)، و رجوع به کورمال رفتن، کورمالی کردن و کورمال کورمال شود
لغت نامه دهخدا
آش ساده، (ناظم الاطباء)، شوربه، (حاشیۀ برهان چ معین)، معرب شوربا است که آب گوشت پخته باشد، (برهان) (آنندراج)، شوربا، مرقه، خوردی، مرقه که تنها از برنج و نمک و آب کنند، (یادداشت مؤلف)، شوربا، (دهار)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
انعام. (غیاث اللغات) (آنندراج). تیول و زمینی که پادشاه جهت معیشت به ارباب استحقاق بخشد. (ناظم الاطباء). مدد معاش و این لفظ ترکی است. (آنندراج). عواید زمین که بجای حقوق یا مستمری به اشخاص بخشند. ج، سیورغالات. (فرهنگ فارسی معین) : سیورغالات سید مرحوم را به ایشان عنایت فرمود. (مجالس المؤمنین قاضی نوراﷲ شوشتری)
لغت نامه دهخدا
روزنامه و در زبان فارسی غالباً به مجلاتی که در آن صور متنوع و اشکال مختلف البسه رسم شده و در خیاطی بکار است اطلاق می شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ)
گویند آنگاه که ابرهه بن صباح صاحب الفیل بخراب کردن مکه می شد ابورغال دلیل و بلد حبشه بود و وی در راه بمرد و قبر او به مغمس است براه طائف وحاجیان آن سو چون بدانجا رسند گور او را سنگسار کنند. ابن سیده گوید ابورغال بندۀ شعیب و عشاری جائر بود. ابوداود در سنن و بیهقی در دلائل النبوه از ابن عمر روایت کنند، آنگاه که در خدمت رسول بطائف میشدیم بر گوری گذشتیم و پیامبر صلوات الله علیه گفت این قبر ابورغال است، وی از قوم ثمود و پدر قبیلۀ ثقیف است، اودر حرم و از حمات حرم بود، آنگاه که عذاب بر قوم ثمود فرود شد او را نیز دریافت و بدینجا مدفون گشت
لغت نامه دهخدا
(شِ وِ)
حومه شیراز، یک فرسخ و نیم میانۀ جنوب و مشرق شیراز است. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
نقبی که سپاهیان مهاجم از خارج قلعه بسوی داخل آن حفر کنند و بدرون روند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کورمال
تصویر کورمال
حرکت با احتیاط و دست مالیدن به اطراف در تاریکی
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی یابر زمینی که پادشاه جهت معیشت بارباب استحقاق بخشد تیول، عواید زمین که به جای حقوق یا مستمری به اشخاص بخشند، جمع سیورغالات
فرهنگ لغت هوشیار
مجلاتی که در آن صور متنوع و اشکال مختلف البسه و لباس رسم شده و در خیاطی بکار می رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کورمال
تصویر کورمال
حرکت با احتیاط و دست مالیدن به اطراف در تاریکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیرمال
تصویر شیرمال
نانی که از آرد گندم و شیر و روغن درست کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیورغال
تصویر سیورغال
عواید زمینی که به جای حقوق یا مستمری به اشخاص می بخشیدند، جمع سیورغالات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژورنال
تصویر ژورنال
((ژُ))
روزنامه، مجله مخصوص مد لباس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مورچال
تصویر مورچال
سوراخ و نقبی که از زیر زمین به طرف قله حفر کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شرزغال
تصویر شرزغال
آنتراسن
فرهنگ واژه فارسی سره
بسیار شور، پرنمک
فرهنگ گویش مازندرانی