جدول جو
جدول جو

معنی شوربیگ - جستجوی لغت در جدول جو

شوربیگ
(بَ)
دهی است از دهستان سملقان بخش بانۀ شهرستان بجنورد. 105 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاربین
تصویر شاربین
شربین، درختی با برگ های پهن که در طب قدیم برای معالجۀ معده و کبد به کار می رفته، درخت نوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکربرگ
تصویر شکربرگ
شکرپاره، نوعی شیرینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
وسیله ای مرکب از یک یا دو لوله و عدسی که با آن جاها و چیزهایی را که در مسافت دور باشد می بینند. در قرن ۱۷ میلادی اختراع شده،
مقابل نزدیک بین، در پزشکی کسی که چشمش دور را بهتر از نزدیک ببیند،
در هنر عکاسی دوربین عکاسی، کنایه از دوراندیش، خردمند
دوربین عکاسی: در هنر عکاسی دستگاهی که با آن از اشخاص و اشیا و مناظر عکس برداری می کنند
دوربین نجومی: در علم نجوم دوربین بسیار بزرگ که با آن ستارگان را می بینند، تلسکوپ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوربوم
تصویر شوربوم
زمین شوره که در آن زراعت نمی شود، شوره زار، زمین بی حاصل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توربین
تصویر توربین
مولد انرژی برق که پره های آن با نیروی آب، بخار، گاز یا باد به حرکت درمی آید
توربین آبی: توربینی که غالباً در کنار آبشارها یا سدهای بزرگ قرار می دهند تا در اثر ریختن آب بر روی پره های آن به حرکت درآید
توربین بخار: توربینی که در کشتی ها و برخی ماشین ها به کار می رود و چرخ و پرۀ آن با نیروی بخار به حرکت در می آید
توربین بادی: توربینی که چرخ و پرۀ آن با نیروی باد به حرکت در می آید
توربین گازی: توربینی که چرخ و پرۀ آن به وسیلۀ انبساط گاز به حرکت در می آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوربخت
تصویر شوربخت
بدبخت، تیره بخت، شوریده بخت، شوراختر، شورطالع، برای مثال شوربختان به آرزو خواهند / مقبلان را زوال نعمت و جاه (سعدی - ۶۳)
فرهنگ فارسی عمید
(شُ کُ بَ)
دهی است از دهستان منگور بخش حومه شهرستان مهاباد. سکنۀ آن 112 تن. آب از رودخانه است. محصول عمده غلات، توتون، حبوب و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی است از دهستان بالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه. 154 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شغربیه
تصویر شغربیه
پشت پا زبانزدی در کشتی گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاربین
تصویر شاربین
بنگرید به شربین درخت سدر، درخت پسته
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که از دور خوب میبیند، چشم و نیروی بینائی قوی برای دیدن فاصله دور، وسیله ای برای عکاسی یا دیدن منظره دورتر یا فیلمبرداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوربیگی
تصویر قوربیگی
ترکی زینه دار سمت داروغه سلاح خانه، داروغه سلاخ خانه
فرهنگ لغت هوشیار
قسمی ماشین مولد نیرو میباشد که پره های آن به قوت آب یا بخار به حرکت در میاید و برای بکار انداختن دستگاه مولد برق استعمال میشود
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی ماشین مولد نیرو که پره های آن با نیروی آب یا بخار به حرکت درمی آید و به وسیله آن، دستگاه مولد برق به کار می افتد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
عاقبت اندیش، نوعی بیماری چشم که شخص دور را بهتر می بیند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
نوعی وسیله برای گرفتن عکس یا فیلم برداری یا دیدن اجسام دور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شوربوم
تصویر شوربوم
زمین شوره که در آن چیزی به عمل نیاید، شوره زار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شوربخت
تصویر شوربخت
((بَ))
بدبخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
Farsighted
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
prévoyant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
近視の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
רואה למרחקים
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
दूरदर्शी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
berpandangan jauh
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
verziend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
weitsichtig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
previsivo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
previdente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
previdente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
远视的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
dalekowzroczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
далекозорий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
дальнозоркий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
먼 시야의
دیکشنری فارسی به کره ای