جدول جو
جدول جو

معنی شوامرا - جستجوی لغت در جدول جو

شوامرا
از شحوم است، گرم و خشک است، به عراق بسیار بود. (نزهه القلوب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شوارد
تصویر شوارد
نافرمان، سرکش، رام نشدنی، شارده درفارسی در معنای مفرد و جمع هر دو به کار رفته است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوامخ
تصویر شوامخ
جمع واژۀ شامخه، جمع واژۀ شامخبرای مثال جبال شامخه اش با سپهر نجوی گوی / چو عاشقی که کند راز دل به یار اظهار (قاآنی - ۳۸۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موامره
تصویر موامره
مشورت کردن، رایزنی، نوشته ای که سلاطین یا حکام دولتی به نام مامورینی که وجوهی از اموال دولتی را به نام خود ضبط کرده بودند صادر می کردند و به موجب آن رد آن اموال را از ایشان می خواستند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوامر
تصویر اوامر
امرها، فرمان ها، حکم ها، کارها، جمع واژۀ امر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوارا
تصویر گوارا
هر چیز خوردنی یا آشامیدنی که لذیذ و خوشمزه باشد، خوراکی که زود هضم شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوارع
تصویر شوارع
شارع ها، راههای بزرگ، شاهراه ها، راههای راست، خیابان ها، صاحبان شرع، راهنماها، جمع واژۀ شارع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وامران
تصویر وامران
مامیران، گیاهی خودرو از خانوادۀ خشخاش با تخمی شبیه کنجد و شاخه های بلند که مصرف دارویی دارد
فرهنگ فارسی عمید
(عَ طَ لَ)
لغت ردی است در مؤامره. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و رجوع به مؤامره شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
گیاهی است که از ملک چین آورند و مامیران هم گویندش، سفیدی ناخن و سفیدی چشم را زایل کند. (برهان قاطع). دوائی است که از چین آرند. (انجمن آرا). ظاهراً مصحف مامیران است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
(شَ صَ رَ / رِ)
ابومعاذ گوید آن گیاهی است که بوی آن به غایت خوش بو و رنگ او به زردی مایل باشد و بیشتر در نواحی رویدو آن نوعی از خار بود. (ترجمه صیدنۀ ابوریحان)
لغت نامه دهخدا
لا گوایرا شهر و بندری است از ونزوئلا که در کنار دریای آنتیل واقع است و 16300 تن جمعیت دارد
لغت نامه دهخدا
(شَ صَ)
مسک الجن است و او را در تنکابن مشک واش نامند و ابوریحان بیان نمود که در بلاد دیلم به این اسم گیاهی دیده ام و آن نباتی است خاکستری رنگ منحصر در اوراق ریزۀ متراکم و از روی زمین جدا نمی شود بی گل و بی ساق و بیخش سیاه و بقدر مسماری و منبتش سنگلاخهای کوههای عظیم و از تازۀ او تا چند ماه بوی مشک خالص می آید و خاصیت سنبل الطیب دارد. (از مخزن الادویه). به لغت سریانی نوعی از برنجاسف است و آن را به عربی مسک الجن خوانند و برنجاسف گیاهی است که آن را بوی مادران گویند. (برهان) (آنندراج). مسک الجن. امبروسیا. ارطاماسیا. مشک الجن. گویند در بلاد شبانکارۀ فارس مشک چوپان نامند و در تنکابن مشک واش. (مخزن الادویه). نوعی از بومادران. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شوارد
تصویر شوارد
مونث شارد، واحد شارد، جمع شوارد شرد. رمندگان، پریشانی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوارا
تصویر گوارا
زود تحلیل شونده، سازگار، گوارنده، هر چیز آشامیدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وافرا
تصویر وافرا
به فراوانی بیشتر بفراوانی بکثرت، غالبا اغلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واگرا
تصویر واگرا
دورشونده متباعد مقابل همگرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شومار
تصویر شومار
رازیانه بادیان از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوارب
تصویر شوارب
جمع شارب، بروتها، مو های دراز، رگ های نای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوامخ
تصویر شوامخ
چیزهای بلند و بلندیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوارع
تصویر شوارع
جمع شارع، راههای وسیع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوارق
تصویر شوارق
روشنیها و چیزهای روشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شواصرا
تصویر شواصرا
سریانی بوی مادران برنجاسف از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره نعنایان که پایاست و دارای رگهای خشن و بیضوی شکل می باشد ساقه های زیرین این درخت گیاه دارای غده هایی است که مواد اندوخته ای در آن ذخیره میشود و مانند سیب زمینی مصرف می گردد. گیاه مذبور در طب قدیم به عنوان محرک و معطس مصرف می شده است بطونیقا بتونیقه کستره کتره سطاخینس سطا خیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوامر
تصویر اوامر
جمع امر، حکم ها و فرمانها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع موامره، رایزنی ها و، باز خواه نامه ها به گونه رمن جمع موامره، قلمی (شعبه ای) از خط عربی که مستخرج از ثلاثین است و در دادخواهی میان ملوک بکار میرفته، نوشته هایی که سلاطین و حکام بنام مامورانی که وجوهی از اموال دولت را بنام خود ضبط میکردند صادر می نمودند و بموجب آن رد آن وجوه را از ایشان میخواستند: و حقوق دیوان مجموع آنچه داخل موامرات و جانکقیت معین شده و در دفاتر قوانین و دساتیر ودواوین مثبت و مقنن گشت
فرهنگ لغت هوشیار
مشورت کردن رای زدن، مشورت رایزنی، تحقیق مطالعه: درین فن التماس موامره ای کرد تاغور معرفت (من) در شرح غوامض آن بشناسد و اقتراح تصنیفی نمود تااندازه شاو من در مضامار تفصی از مضایق آن بداند
فرهنگ لغت هوشیار
موامرت در فارسی: رایزنی، پژوهش مشورت کردن رای زدن، مشورت رایزنی، تحقیق مطالعه: درین فن التماس موامره ای کرد تاغور معرفت (من) در شرح غوامض آن بشناسد و اقتراح تصنیفی نمود تااندازه شاو من در مضامار تفصی از مضایق آن بداند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوامخ
تصویر شوامخ
((شَ مِ))
جمع شامخ و شامخه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شوارع
تصویر شوارع
((شَ رِ))
جمع شارع. جاده ها، راه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوارا
تصویر گوارا
((گُ))
لذیذ، خوش مزه، مناسب برای گوارش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واگرا
تصویر واگرا
((گ))
دور شونده، مقابل همگرا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوارا
تصویر گوارا
مطبوع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آواپرا
تصویر آواپرا
رادیو
فرهنگ واژه فارسی سره
مادرشوهر
فرهنگ گویش مازندرانی