کسی که دعوا یا اختلاف میان چند نفر را رفع می کند، میانجی، کسی که از شخصی برای کس دیگر چیزی را طلب می کند، شفاعتگر، دلال، علت، سبب، بزرگ ترین گوهر در وسط گردن بند، واسطه العقد، ویژگی آنچه در وسط چیزی قرار دارد، مرکز
کسی که دعوا یا اختلاف میان چند نفر را رفع می کند، میانجی، کسی که از شخصی برای کس دیگر چیزی را طلب می کند، شفاعتگر، دلال، علت، سبب، بزرگ ترین گوهر در وسط گردن بند، واسطه العقد، ویژگی آنچه در وسط چیزی قرار دارد، مرکز
علم مرتجلی است برای موضعی. کوه معروفی است در نزدیکی مدینه نزدیک سوارقیه. (از معجم البلدان). کوهی است نزدیک سوارقیه میان مکه و مدینه. (منتهی الارب) ، حصاری است در یمن، یوم شواحط، روزی است از روزهای عرب. (از منتهی الارب) (از معجم البلدان)
علم مرتجلی است برای موضعی. کوه معروفی است در نزدیکی مدینه نزدیک سوارقیه. (از معجم البلدان). کوهی است نزدیک سوارقیه میان مکه و مدینه. (منتهی الارب) ، حصاری است در یمن، یوم شُواحِط، روزی است از روزهای عرب. (از منتهی الارب) (از معجم البلدان)
نبرد کردن با هم به رفتن در وحل که گل تنک باشد. (از ناظم الاطباء). نبرد کردن با هم به رفتن در گل تنک. (منتهی الارب) (آنندراج). با کسی نبرد کردن در وحل. (تاج المصادر)
نبرد کردن با هم به رفتن در وحل که گل تنک باشد. (از ناظم الاطباء). نبرد کردن با هم به رفتن در گل تنک. (منتهی الارب) (آنندراج). با کسی نبرد کردن در وحل. (تاج المصادر)
دراز تن دار از مردم و شتر. (منتهی الارب). فقط به ماده شتر دراز تن دار و شادمان اطلاق شود: بکره شناحیه. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، دختر دراز و شادمان و سمین و فربه. (ناظم الاطباء)
دراز تن دار از مردم و شتر. (منتهی الارب). فقط به ماده شتر دراز تن دار و شادمان اطلاق شود: بکره شناحیه. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، دختر دراز و شادمان و سمین و فربه. (ناظم الاطباء)