جدول جو
جدول جو

معنی واسطه

واسطه((س طِ))
میانجی، دلال، مرکز، ناحیه، کرسی، شفیع، سبب، علت، انگیزه
تصویری از واسطه
تصویر واسطه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با واسطه

واسطه

واسطه
کسی که دعوا یا اختلاف میان چند نفر را رفع می کند، میانجی، کسی که از شخصی برای کس دیگر چیزی را طلب می کند، شفاعتگر، دلال، علت، سبب، بزرگ ترین گوهر در وسط گردن بند، واسطه العقد، ویژگی آنچه در وسط چیزی قرار دارد، مرکز
واسطه
فرهنگ فارسی عمید