جدول جو
جدول جو

معنی شهنشین - جستجوی لغت در جدول جو

شهنشین
(شَ نِ)
مخفف شاه نشین. رجوع به شاه نشین شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شهروین
تصویر شهروین
(پسرانه)
شهنام، از نامهای باستانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ته نشین
تصویر ته نشین
ته نشست، آنچه از مواد موجود در آب در ته رودها یا دریاچه ها یا دریاها فرونشیند، رسوب، طبقه ای از زمین که در نتیجۀ رسوب مواد موجود در آب دریاها تشکیل شده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همنشین
تصویر همنشین
کسی که با دیگری در یک جا بنشیند، هم زانو، همدم، رفیق، هم صحبت، هم نشست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جانشین
تصویر جانشین
کسی که به جای دیگری بنشیند و کارهای او را انجام بدهد، خلیفه، قائم مقام، ولیعهد، عوض
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرنشین
تصویر سرنشین
مسافری که در وسیلۀ نقلیه اعم از اتومبیل، هواپیما و امثال آن ها نشسته باشد، مسافری که میان قافله بر اسب یا استر سوار بوده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهنشاه
تصویر شهنشاه
شاهنشاه، شاه شاهان، پادشاه بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ره نشین
تصویر ره نشین
راه نشین، غریب، بی خانمان، گدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاه نشین
تصویر شاه نشین
جای نشستن شاه در اتاق، قسمتی از یک اتاق بزرگ که شبیه ایوان ساخته می شد اما به طرف حیاط در نداشت، غرفۀ داخل اتاق
فرهنگ فارسی عمید
(نِ)
مخفف شاه نشین. (از ناظم الاطباء). رجوع به شاه نشین شود
لغت نامه دهخدا
(اِ بَ)
مقابل ده نشین. مدنی. متمدن. حضری. دهقان. شهرگان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(هََ طِ)
دهی است از دهستان ساردوئیۀ شهرستان جیرفت. دارای یک خانوار سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
کسی که با دوستان بعد از شام خوردن در جایی برای صحبت نشیند و نخسبد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شه دین
تصویر شه دین
شاه دین، کنایه از حضرت علی (ع) است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همنشین
تصویر همنشین
دو کس که با هم یکجا نشسته و مصاحب باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهر نشین
تصویر شهر نشین
مقابل ده نشین، متمدن، مدنی
فرهنگ لغت هوشیار
شاه شاهان پادشاه پادشاهان سلطان السلاطین، خدای تعالی، به پادشاه کوچک نیز اطلاق میشود (به عنوان مبالغه)، یا شاهنامه زند واستا. خورشید. یا شاهنامه فلک. خورشید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلنشین
تصویر دلنشین
دلپسند، مرغوب، خوش آیند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاه نشین
تصویر شاه نشین
پیشگاه، صدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرنشین
تصویر سرنشین
واژگون، سرازیر، نگون سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ته نشین
تصویر ته نشین
ته ظرف نشیننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جانشین
تصویر جانشین
ولی، نایب، خلیفه
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه در کنار راه نشیند، گدای سر راه، بی خانمان، غریب یا حکیم راه نشین. یا حکیم راه نشین متطببی که در کنار خیابانها مینشست و مردم را با دادن بعض حبوب مداوا میکرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جانشین
تصویر جانشین
((نِ))
قائم مقام، ولیعهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شاه نشین
تصویر شاه نشین
((نِ))
تخت، جای نشستن شاه، قسمتی از اتاق که سطح آن بالاتر از قسمت های دیگر بود، مخصوص نشستن بزرگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرنشین
تصویر سرنشین
((سَ نِ))
مسافر، آن که سوار درشکه، اتومبیل، هواپیما و غیره شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ره نشین
تصویر ره نشین
((رَ نِ))
گدای سر راه، غریب، بی کس، راه نشین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دلنشین
تصویر دلنشین
((دِ نِ))
خوش آیند، آن چه در دل نشیند، مؤثر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ته نشین
تصویر ته نشین
((~. نِ))
آن چه زیر آب رود و ته ظرف جای گیرد، ته نشست، آن چه براثر رسوب کردن باقی می ماند، رسوب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جانشین
تصویر جانشین
علی البدل، ولیعهد، نایب، خلیفه، وکیل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرنشین
تصویر فرنشین
رئیس، رییس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دلنشین
تصویر دلنشین
مطبوع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آهنگین
تصویر آهنگین
ریتمیک، موزون
فرهنگ واژه فارسی سره
شهری، متمدن
متضاد: بادیه نشین
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مرتع و کشتزاری در کویر نوشهر، مکانی در سوادکوه، کوه و قلعه.، جایی در گرمابه های قدیمی که نشیمن افراد و خانواده های با
فرهنگ گویش مازندرانی