جدول جو
جدول جو

معنی شهرجرده - جستجوی لغت در جدول جو

شهرجرده(شَ جِ دَ)
از طسوج فراهان. (تاریخ قم ص 117)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شهریده
تصویر شهریده
چیزی که پهن و پخش شده، ازهم پاشیده، پراکنده، پریشان
فرهنگ فارسی عمید
(مِ جُ نَ)
مزرعۀ مهرجرده، از دههای الجبل است به قم. (تاریخ قم ص 136). (دسکرۀ...، از طسوج جبل است به قم. (تاریخ قم ص 118)
لغت نامه دهخدا
(شَ جِ)
از دیه های فراهان. (تاریخ قم ص 141)
لغت نامه دهخدا
(هََ کَ دَ / دِ)
آهرزده. آهارزده
لغت نامه دهخدا
(هَُ مَ دَ / دِ)
که شوهرش مرده باشد
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ / دِ)
عروس شده. شوی برگزیده
لغت نامه دهخدا
(شَرِ کُ)
شهرستانی است از اصفهان و شامل چهار بخش و 15 دهستان و 453 آبادی و 248840 تن سکنه است. (از فرهنگ فارسی معین). نام جدید ده کرد، واقع در جنوب غربی سامان از نواحی اصفهان. (از یادداشت مؤلف) ، مرکز شهرستان شهرکرد اصفهان که 15600 تن سکنه دارد. در قرن 7 هجری شهرکرد تحت تسلط اتابکان فارس و لرستان بود. در این محل پاسگاهی جهت تأمین عبور و مرور ساخته شده بود. چون پاسداران این پاسگاه را ایل کردان تشکیل میدادند بنام ’ده کرد’ موسوم شد و در شهریور 1314 هجری شمسی بنابه تصویب نامۀ هیئت دولت به ’شهرکرد’ مبدل گردید. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شَ دَ/ دِ)
شهلیده. (جهانگیری). پراکنده و پریشان شده و از هم پاشیده. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شلهیده (در تداول اهالی خراسان) ، پخج و پهن گردیده. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ جِ)
ورگرد. دهی جزو دهستان حومه بخش کرج شهرستان تهران در 3 هزارگزی شمال راه شوسۀ کرج به قزوین. سکنه 253 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات، بنشن، چغندرقند، صیفی، باغات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(مِ جِ دَ)
دهی به حدود یزد: مهرنگار در کنار میبد دهی دیگر بساخت و آن را مهرجرد نام کرد یعنی مهرگرد. (تاریخ یزد)
لغت نامه دهخدا
(مِ جِ)
مهرگرد. از قنوات وقفی شهر تهران، در سمت شمال. مقدار آب آن دو سنگ و مسافت مادرچاه تا شهر حدود نیم فرسنگ است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شهریده
تصویر شهریده
از هم پاشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهریده
تصویر شهریده
((شَ دَ یا دِ))
پراکنده، پهن و پخش گردیده
فرهنگ فارسی معین