- شهده
- گری از بیماری ها
معنی شهده - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث سهد بی خوابی، کاراستوار
مونث شاهد زمین، سنگ گور مونث شاهد، جمع شواهد
شهادت در فارسی گواکی، گواهی دادن، آگاهی رسا، کشته شدن در راه خدا
چربی گوشت و بمعنای زن پیر
سیاه سرفه خروسک از بیماری ها، فریاد زدن
مشهور، نامدار
حاضر شاهد، عالم غیب و حاضر، یکی از اسما الحسنای خدا، کشته شده در راه خدا و دین جمع شهدا (ء)
رنگ خاکستری، چیرگی سپیدی بر سیاهی
محلوج، مندوف، حلاجی شده، واخیده
ورن آژو، گرایش پژهان پژهه خواهش دل، خوار تاری (اشتها)
ضمان، کفالت، تاوان، ذمه، پیمان
مؤنث واژۀ شهید، کشته شده در راه خدا
چربی گوشت، سفیدی روی گوشت، گوشت بسیار چرب
شهیدها، کشته شدگان در راه خدا، جمع واژۀ شهید
مشهور، نامدار، نامور، معروف، مشهور به نیکی یا بدی، انگشت نما، کسی که بسیاری از مردم او را بشناسند و به یکدیگر نشان دهند، کسی که به داشتن یک صفت بد مشهور باشد، معروف، مشهور، انگشت کش، مشارٌ بالبنان، تابلو، انگشت نشان
شهرۀ آفاق: کنایه از مشهور و نامدار در همۀ عالم،برای مثال بی ریاضت نتوان شهرۀ آفاق شدن / مه چو لاغر شود انگشت نما می گردد (صائب - لغت نامه - شهره)
شهرۀ عالم: کنایه از مشهور و نامدار در همۀ عالم، شهرۀ آفاق
شهرۀ آفاق: کنایه از مشهور و نامدار در همۀ عالم،
شهرۀ عالم: کنایه از مشهور و نامدار در همۀ عالم، شهرۀ آفاق
مؤنث واژۀ شاهد، در علم حقوق آنکه در دادگاه دربارۀ موضوع مورد بحث شهادت می دهد برای مثال رفت آن عجوز پر دغل، رفت آن زمستان و وحل / آمد بهار و زاد از او صد شاهد و صد شاهده (مولوی۲ - ۱۲۰۲)
تاوان و کفالت، ضمان
یوز: مادینه
وهده در پارسی پسته زمین نشیب زمین گود دره جای مطمئن و هموار، جمع وهد، زمین پست و هموار، جمع وهاد
هیجده
زمین پست، گودال
بازوات (تشدید) مونث شد نیرومند تهمتن استوار تندی ستهم زور سزد تنویی سردرگمی پارسی است رشته رشته ای که دانه های گرانبها رابدان کشیده باشند، گونه ای جامه زربفت، آموده (طره علاقه) چند رشته نخ بهم پیچیده که به یک اندازه آن هارا بریده باشند، ریشه و طره، رشته ای که دانه های گرانبها (یا قوت و مروارید) را بدان کشیده به گردن یا جامه آویزند، نوعی جامه زر دوزی شده. گشته گردیده، از حالی بحالی در آمده، انجام یافته، منقضی گشته، رفته گذشته
انگبین، عسل
آواز اسب بانگ اسب
گشته، گردیده، انجام یافته، رفته، گذشته
چند رشته نخ به هم پیچیده که به یک اندازه بریده باشند، رشته ای که دانه های یاقوت یا مروارید به آن بکشند و به گردن یا جلو لباس آویزان کنند
حق راست ودرست، مقابل بیهده بیهوده: (مهرجویی (خواهی) زمن وبی مهری هده خواهی زمن وبیهده ای) (رودکی)، فایده