جدول جو
جدول جو

معنی شیده

شیده(دخترانه)
خورشید، درخشان، روشنایی، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر افراسیاب تورانی
تصویری از شیده
تصویر شیده
فرهنگ نامهای ایرانی

واژه‌های مرتبط با شیده

شیده

شیده
زده. محلوج. ندیف. فلخیده. فلخمیده. حلیج. مندوف. منفوش. حلاجی شده. واخیده. (یادداشت مؤلف) : قطن ندیف، پنبۀ شیده. (نصاب الصبیان)
لغت نامه دهخدا

شیده

شیده
پسر افراسیاب. کیخسرو پسر سیاوش که خواهرزادۀ او بود روزی با وی کشتی گرفت و چنانش بر زمین زد که هلاک شد. (از فرهنگ فارسی معین). خال کیخسرو. (شاهنامۀ فردوسی چ خاور ج 3 ص 22). پور افراسیاب که کیخسرو وی را کشت. (حبیب السیر چ تهران ص 70). صاحب حبیب السیر نویسد: افراسیاب از کشته شدن پیران ویسه بدست گودرز اطلاع یافت پسر خود شیده را با سپاهی به جنگ خسرو به ایران فرستاد و شیده در صحرای خوارزم به کیخسرو بازخورد و کشته گشت. (از حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 197) :
چنین گفت با شیده افراسیاب
که چون سر برآرد سیاوش ز خواب.
فردوسی.
چو شیده بر و یال رستم بدید
یکی باد سرداز جگر برکشید.
فردوسی.
غمی شد دل مرد دیهیم جوی
به بیگانگان هیچ ننمود روی
فرستاد و فرزند را پیش خواند
بسی راز شایسته با او براند
به شیده چنین گفت کای پرخرد
سپاه تو تیمار تو کی خورد
بدو شیده گفت ای خردمند شاه
انوشه بزی تا بود تاج و گاه
تو را فر و برز است و فرزانگی
نژاد و دل و بخت و مردانگی.
(شاهنامه چ بروخیم ج 4 ص 1026).
همان منزلست این جهان خراب
که دیده ست ایوان افراسیاب
کجا رای پیران لشکرکشش
کجا شیده آن ترک خنجرکشش.
حافظ.
رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 49 و 90 و فارسنامۀ ابن بلخی ص 6 شود
لغت نامه دهخدا