جدول جو
جدول جو

معنی شهدر - جستجوی لغت در جدول جو

شهدر
(شَ دَ)
مرد کلان صاحب رفاه و دولتمند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شهدار و شهدره شود، غلام شهدر، پسری که از سه تا شش سالگی به رفتار آید. (ناظم الاطباء). و رجوع به شهدره شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیدر
تصویر شیدر
(دخترانه)
آنکه چهره ای زیبا و درشان دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهپر
تصویر شهپر
(دخترانه)
پر شاهانه، شاه پر، بال بزرگ، شهبال، هر یک از پرهای اصلی بال پرندگان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ششدر
تصویر ششدر
در بازی نرد آن است که یکی از بازیکنان شش خانۀ جلو مهره هایش گرفته شده باشد و او با آوردن طاس شش نتواند مهره های خود را حرکت دهد، کنایه از عالم سرگشتگی و حیرت
ششدر فنا: کنایه از دنیای فانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهپر
تصویر شهپر
پر بزرگ پرنده، شه بال، قسمتی از بال هواپیما که تغییر خط سیر هواپیما توسط آن صورت می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شودر
تصویر شودر
چادر، لحاف، لباس شب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شبدر
تصویر شبدر
گیاهی خودرو یا کاشتنی با سه برگچۀ گرد که معمولاً به مصرف خوراک دام می رسد، کرپا، هلندوز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهدا
تصویر شهدا
شهیدها، کشته شدگان در راه خدا، جمع واژۀ شهید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهیر
تصویر شهیر
معروف و مشهور میان مردم، نامدار، نامور، نامی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهور
تصویر شهور
شهرها، ماه ها به زبان عربی، جمع واژۀ شهر
فرهنگ فارسی عمید
(فَ رَ)
دهی است از بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(فُ دُ)
نوجوان پرگوشت پرجوانی. (منتهی الارب). مقلوب فرهد است. (اقرب الموارد). رجوع به فرهذ و فوهد شود
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
شکم آماسیده. (آنندراج) : جوف اهدر، شکم آماسیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ هََ ذْ ذُءْ)
جنبیدن دختر و کودک مابین سه سال تا شش سال. یقال: شهدر الجاریه و الغلام، و هو ان یتحرکا مابین ثلاث سنین الی ست و هی شهدره و هو شهدر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
درختی شبیه به لیمو. (ناظم الاطباء) ، در تداول عامۀ خراسان، شبدر که علفی برای چرای چارپایان است. صورتی است از شبدر. رجوع به شبدر شود
لغت نامه دهخدا
دریدن پرده ومانندآن، رسواکردن مفتضح ساختن، پرده دری، رسوایی افتضاح: (چون شخص به هتک استار وافشای اسرارمردم مشهوراست)، ربودگی ناموس بی عفتی. یا هتک احترام. بی احترامی کردن، یا هتک حرز. شکستن حصاروپناهگاه ومانندآن، عباتست ازتخری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهدر
تصویر اهدر
شکم گنده
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره پروانه واران که یکساله یا دوساله است و برخی گونه های پایا نیز دارد. برگهایش مرکب از سه برگچه است. گلهایش سفید و یا صورتی رنگند و برخی گونه ها نیز دارای گلهای ارغوانیند و به ندرت دارای گل زرد می باشد گل آذینش خوشه یی کروی است. در حدود 150 گونه از این گیاه شناخته شده که همه مصرف علوفه دارند و جزو گیاهان مرغوب مرتع می باشد رطبه برسیم برسیم احمر فصفصه شبدر چمنی گل قرمز حندقوقی ذوثلاث الولن ذوخمسه الوان طریفلن شبذر. یا شبدر صحرایی. گونه ای شبدر که دارای برگهای ریز کوچک است و در کنار نهرها و مزارع می روید رجل الرنب ارنبی. یا شبدر عطری. ناخنک یا شبدر گل قرمز. قرنبوش. توضیح با شبدر عطری (ناخنک) اشتباه نشود یا شبدر وحشی. گونه ای شبدر که شباهتی کامل به شنبلیله دارد و جزو شبدرهای خودروی یکساله است و برگهای تازه آن را جزو سبزیهای خوراکی می خورند حند قوقی بری ذرق دیواسپست انده قوقو
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز دارای شش در و شش جهت، (نرد) چنانست که یکی از بازیکنان شش خانه که یکی از بازیکنان شش خانه مقابل مهره های حریف را گرفته باشد و او نتواند مهره های خور را حرکت بدهد، بسته بودن راه خروج و نجات. یا ششدر تنگ. دنیا. یا ششدر فنا. دنیای فانی. یا به ششدر افتادن، ششدر شدن در بازی نرد، سخت در تنگنا افتادن یا ششدر حیرت افتادن، در امری سخت متحیر شدن و خود را بیچاره یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شودر
تصویر شودر
چادر، لحاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهور
تصویر شهور
جمع شهر، ماه ها جمع شهر ماهها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهیر
تصویر شهیر
نامی بلند آوازه، مشهور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فهدر
تصویر فهدر
فرهد بنگرید به فرهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهار
تصویر شهار
ماهیانه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهده
تصویر شهده
گری از بیماری ها
فرهنگ لغت هوشیار
نگهدارنده شهر نگهبان بلد: گردن هر مرکبی چون گردن قمری بطوق از کمد شهریار شهر گیر شهردار 0 (فرخی)، رئیس شهرداری
فرهنگ لغت هوشیار
حاضر شاهد، عالم غیب و حاضر، یکی از اسما الحسنای خدا، کشته شده در راه خدا و دین جمع شهدا (ء)
فرهنگ لغت هوشیار
بال بزرگ شهبال، قسمتی از بال هواپیما که تغییر خط سیر هواپیما به توسط آن انجام می گیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهبر
تصویر شهبر
پیر کلانسر مرد
فرهنگ لغت هوشیار
((شَ دَ))
گیاهی است از تیره پروانه واران که یکساله یا دوساله است و برخی گونه های پایا نیز دارد. برگ هایش مرکب از سه برگچه است. گل هایش سفید یا قرمز یا صورتی است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شهیر
تصویر شهیر
((شَ))
معروف، نامدار، نامور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شهور
تصویر شهور
((شُ))
جمع شهر، ماه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شهپر
تصویر شهپر
((شَ پَ))
بال بزرگ، شهبال، قسمتی از بال هواپیما که تغییر خط سیر هواپیما توسط آن انجام می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شودر
تصویر شودر
((شَ یا شُ دَ))
چادر، لحاف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ششدر
تصویر ششدر
((~. دَ))
هرچیز دارای شش در و شش جهت، در بازی نرد چنان است که یکی از بازیکنان، شش خانه مقابل مهره های حریف را گرفته باشد و او نتواند مهره های خود را حرکت دهد، بسته بودن راه خروج و نجات
فرهنگ فارسی معین