جدول جو
جدول جو

معنی ششدر

ششدر((~. دَ))
هرچیز دارای شش در و شش جهت، در بازی نرد چنان است که یکی از بازیکنان، شش خانه مقابل مهره های حریف را گرفته باشد و او نتواند مهره های خود را حرکت دهد، بسته بودن راه خروج و نجات
تصویری از ششدر
تصویر ششدر
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ششدر

ششدر

ششدر
هر چیز دارای شش در و شش جهت، (نرد) چنانست که یکی از بازیکنان شش خانه که یکی از بازیکنان شش خانه مقابل مهره های حریف را گرفته باشد و او نتواند مهره های خور را حرکت بدهد، بسته بودن راه خروج و نجات. یا ششدر تنگ. دنیا. یا ششدر فنا. دنیای فانی. یا به ششدر افتادن، ششدر شدن در بازی نرد، سخت در تنگنا افتادن یا ششدر حیرت افتادن، در امری سخت متحیر شدن و خود را بیچاره یافتن
فرهنگ لغت هوشیار

ششدر

ششدر
در بازی نرد آن است که یکی از بازیکنان شش خانۀ جلو مهره هایش گرفته شده باشد و او با آوردن طاس شش نتواند مهره های خود را حرکت دهد، کنایه از عالم سرگشتگی و حیرت
ششدر فنا: کنایه از دنیای فانی
ششدر
فرهنگ فارسی عمید

شبدر

شبدر
گیاهی است از تیره پروانه واران که یکساله یا دوساله است و برخی گونه های پایا نیز دارد. برگهایش مرکب از سه برگچه است. گلهایش سفید و یا صورتی رنگند و برخی گونه ها نیز دارای گلهای ارغوانیند و به ندرت دارای گل زرد می باشد گل آذینش خوشه یی کروی است. در حدود 150 گونه از این گیاه شناخته شده که همه مصرف علوفه دارند و جزو گیاهان مرغوب مرتع می باشد رطبه برسیم برسیم احمر فصفصه شبدر چمنی گل قرمز حندقوقی ذوثلاث الولن ذوخمسه الوان طریفلن شبذر. یا شبدر صحرایی. گونه ای شبدر که دارای برگهای ریز کوچک است و در کنار نهرها و مزارع می روید رجل الرنب ارنبی. یا شبدر عطری. ناخنک یا شبدر گل قرمز. قرنبوش. توضیح با شبدر عطری (ناخنک) اشتباه نشود یا شبدر وحشی. گونه ای شبدر که شباهتی کامل به شنبلیله دارد و جزو شبدرهای خودروی یکساله است و برگهای تازه آن را جزو سبزیهای خوراکی می خورند حند قوقی بری ذرق دیواسپست انده قوقو
فرهنگ لغت هوشیار

ششدره

ششدره
ششدر، شش جهت، محل دارای شش در، دنیا جهان (به مناسبت شش جهت)
ششدره
فرهنگ لغت هوشیار

شبدر

شبدر
گیاهی خودرو یا کاشتنی با سه برگچۀ گرد که معمولاً به مصرف خوراک دام می رسد، کُرپا، هَلَندوز
شبدر
فرهنگ فارسی عمید

مششدر

مششدر
این واژه از ساخته های فارسی گویان است که به شیوه تازی از ششدر پارسی پدید آمده ظهیر الدین فاریابی گفته: بر بساط امر او نقش مششدر بافتند ششدر شده زبانزد شترنگ (شطرنج) درششدر مانده: بر یک نمط نماند کاربساط ملکت مهره بدست ماند و خانه شود مششدر. (خاقانی)، حیران متحیر سرگشته
فرهنگ لغت هوشیار

هشدر

هشدر
دریدن پرده ومانندآن، رسواکردن مفتضح ساختن، پرده دری، رسوایی افتضاح: (چون شخص به هتک استار وافشای اسرارمردم مشهوراست)، ربودگی ناموس بی عفتی. یا هتک احترام. بی احترامی کردن، یا هتک حرز. شکستن حصاروپناهگاه ومانندآن، عباتست ازتخری
فرهنگ لغت هوشیار