- شنگیدن
- یا شنگیدن دل کسی. غنج زدن دل وی خواستار بودن وی کسی یا چیزی را
معنی شنگیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- شنگیدن ((شَ دَ))
- سرو گوش جنبیدن، میل به عمل خلاف داشتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نبرد کردن
سخن گفتن
آزردن و اذیت کردن
شنیدن
آهسته حرف زدن، زیر لب سخن گفتن
لنگان لنگان راه رفتن، راه رفتن لنگ، برای مثال بلنگید در زیر من بارگی / از او بازگشتم به بیچارگی (فردوسی - ۶/۴۸۹)
آهسته و زیر لب سخن گفتن لندیدن: (این بمنگیدند در زیر زبان آن اسیران با هم اندر بحث آن. {} تا موکل نشنود بر ما جهد خود سخن در گوش آن سلطان برد) (مثنوی. نیک. 259: 3)
جنگ کردن، نبرد کردن
شنیدن، درک کردن صدا به وسیلۀ قوۀ شنوایی، گوش دادن، درک کردن بوی چیزی
Falter
vacilar
сражаться
kämpfen
ins Stocken geraten
potykać się
боротися
спотыкаться
walczyć
спотикатися
struikelen
combattere
pelear
vacilar
faiblir
combattre
barcollare
vechten