شنئی ّ. منسوب به شنوءه. (منتهی الارب). شنأی ّ (شنئی ّ) منسوب است به شنوءه و شنوی ّ منسوب است به شنوّه. (از اقرب الموارد). لغتی است در شنئی: سفیان بن ابی زهیر شنئی و یقال له شنوی ایضاً. (منتهی الارب)
شَنَئی ّ. منسوب به شنوءه. (منتهی الارب). شَنَأی ّ (شَنَئی ّ) منسوب است به شَنوءَه و شَنَوی ّ منسوب است به شَنُوَّه. (از اقرب الموارد). لغتی است در شنئی: سفیان بن ابی زهیر شنئی و یقال له شنوی ایضاً. (منتهی الارب)
حسین. از شاعران بود و در مذمت به دار آویختن جسد باذ (373 هجری قمری) اشعار عربی دارد. رجوع به کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 186 شود. مؤلف اللباب نام وی را ابوعبدالله حسین بن داود آورده و گوید او را دیوان مشهوری بود. رجوع به اللباب ص 128 شود
حسین. از شاعران بود و در مذمت به دار آویختن جسد باذ (373 هجری قمری) اشعار عربی دارد. رجوع به کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 186 شود. مؤلف اللباب نام وی را ابوعبدالله حسین بن داود آورده و گوید او را دیوان مشهوری بود. رجوع به اللباب ص 128 شود
منسوب به ابن. یعنی پسری و به بنت یعنی دختری. و منسوب به ابناء سعد که قومی بودند از عجم و در یمن سکنی داشتند و نیز منسوب به بنیات الطریق. (ناظم الاطباء)
منسوب به ابن. یعنی پسری و به بنت یعنی دختری. و منسوب به ابناء سعد که قومی بودند از عجم و در یمن سکنی داشتند و نیز منسوب به بنیات الطریق. (ناظم الاطباء)
منسوب است به اثنان یا اثنی عشر در صورتی که علم باشد، منسوب به ثنویه قائلین بدو اصل: کسی که با تو دم از اتحاد و صدق نزد اگر چه هست موحد یکی است با ثنوی. سوزنی. از ثنای توبسی بی خبر است هم چنان چون ثنوی از توحید سوزنی. - ثنوی زاده، کسی که پدر یا پدر و مادر ثنوی دارد: ز جملۀ ثنوی زادگانش می شمرند اگر بود نه عجب هم عجب اگر نبود موحدیست گذشتن ز ملّت ثنوی ولیکن از ثنوی زادگی گذر نبود. سوزنی. رجوع به زندیق شود
منسوب است به اثنان یا اثنی عشر در صورتی که علم باشد، منسوب به ثنویه قائلین بدو اصل: کسی که با تو دم از اتحاد و صدق نزد اگر چه هست موحد یکی است با ثنوی. سوزنی. از ثنای توبسی بی خبر است هم چنان چون ثنوی از توحید سوزنی. - ثنوی زاده، کسی که پدر یا پدر و مادر ثنوی دارد: ز جملۀ ثنوی زادگانش می شمرند اگر بود نه عجب هم عجب اگر نبود موحدیست گذشتن ز ملّت ثنوی ولیکن از ثنوی زادگی گذر نبود. سوزنی. رجوع به زندیق شود