جدول جو
جدول جو

معنی شنش - جستجوی لغت در جدول جو

شنش
(شَ)
نی و چوبی باشد که ندافان پنبه را به آن گردآوری کنند و پنبۀ زده را از این رو به آن رو گردانند. (برهان). نی را گویند که پنبه را ندافان بدان گرد آورند و آن را شغش نیز نامند. (فرهنگ جهانگیری). چوبی را گویند که ندافان بدان پنبه را گردانند. (انجمن آرا) (آنندراج). چوبی که ندافان پنبه و پشم را بدان گردآوری کرده و زیر و رو نمایند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شنش
(شَ نَ)
در عربی خرمایی را گویند که دانۀ آن هنوز سخت نشده باشد. (برهان) (فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
شنش
لرزش شدید لرزش شدید بدن، استفراغ قی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شنگ
تصویر شنگ
گیاهی بیابانی و خودرو با برگ های باریک خوراکی، اسفلنج، اسپلنج، ریش بز، لحیة التیس، مارنه، مکرنه، سنسفیل، دم اسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شنگ
تصویر شنگ
شنگل، شنگول، شوخ، ظریف، زیبا، خوشگل، عیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شخش
تصویر شخش
کهنه، پوسیده، فرسوده، سخش
سقوط، لغزش، خزیدگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شنه
تصویر شنه
آواز، بانگ، آواز قلم، بانگ نای
شیهۀ اسب
لعنت، نفرین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شخش
تصویر شخش
پرنده ای کوچک و خوش آواز، شخیش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منش
تصویر منش
خو، سرشت، طبیعت، همت
فرهنگ فارسی عمید
(رَ نَ)
دهی از دهستان بخش رزاب شهرستان سنندج. سکنه 250 تن. آب آن از رودخانه و چشمه. محصولات آنجا غلات و لبنیات و مختصر توتون. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
دار زدن، فرو آویختن، بستن چیزی را به چیزی تاوان خونبها، ریسمان، پس مانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنج
تصویر شنج
شتر نر، ترنجیدگی چروک خوردن چروکیده ترنجیده سرین کفل
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته شیش خرمای بی هسته خرمای سست هسته، شمشیر شمشیر دگمه دار شمشیر نوک بسته که در شمشیر بازی به کار رود
فرهنگ لغت هوشیار
یک قسم لباس سینه باز بی آستین که روی لباسها پوشند، پوشاک گشاد، بدون آستین که روی دوش اندازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنم
تصویر شنم
آب سرد لایماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنو
تصویر شنو
شنونده و دریابنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنه
تصویر شنه
آواز، بانگ، شیهه اسب
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته شفش گونه ای ماهی رودخانه ای در پارسی به نای پنبه زنی و شاخ درخت کجواج و بیخ درخت نیز شفش گویند
فرهنگ لغت هوشیار
دشمن داشتن، دوری جستن، خستویی، بیزاری، حرکت انسان یا جانور بر روی آب بوسیله، تحرک بازوان و پاها، سباحت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنش
تصویر بنش
گریز از بدی سستی سستی در کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنب
تصویر شنب
خوشابی در دندان ها، بروت روز خنک گنبد قبه
فرهنگ لغت هوشیار
دشنام دادن، رسوا کردن، خوار داشتن، دست کم گرفتن زشت دیدن، زشت پنداشتن زشت، ریش ریش از پارچه و جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنف
تصویر شنف
گوشواره
فرهنگ لغت هوشیار
خوش حرکات شیرین رفتار ظریف: شاهد شوخ شنگ، خوشگل، عیار، دزد راهزن. یا شنگ و مشنگ. دزد و راهزن، شنگول شادمان، حیله گر محیل. گیاهی است از تیره مرکبان که علفی و دارای برگهای متناوب است. میوه اش فندقه و گلهایش به صورت کاپیتول در انتهای ساقه قرار دارند. شنگ دارای گونه های مختلف است که همه در آب و هواهای معتدل آسیا (از جمله ایران) و اروپا و افریقا می رویند. چون شنگ یکی از سبزیهای خوردنی می باشد و در اغذیه مصرف میشود در بعضی نقاط آن را می کارند سنسفیل سلسفیل اسپلنج اسفلنج. یا شنگ چمنی. گونه ای شنگ که دارای برگهای باریکتر از شنگ معمولی است. لحیه التیس ذنب الخیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمش
تصویر شمش
طلا و نقره گداخته و در ناوچه آهنین ریخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شخش
تصویر شخش
مرغکی است خوش آواز
فرهنگ لغت هوشیار
جانوری کوچک خونخوار که در بدن انسان و سایر جانوران بصورت انگل بسر میبرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ششن
تصویر ششن
پارسی تازی گشته ششن (معلوم کردن عیار طلا و نقره) شش سری
فرهنگ لغت هوشیار
معروف است که بعربی بول گویند، آبی که بتوسط کلیه از خون جدا و در مثانه جمع گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنش
تصویر حنش
مار واره از مای ها (حشرات)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنش
تصویر تنش
تشنج
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منش
تصویر منش
شخصیت، عادت، طبع، خصلت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زنش
تصویر زنش
ضربه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کنش
تصویر کنش
عمل، فعل
فرهنگ واژه فارسی سره
نشست خاک و گل زمین و به وجود آمدن فرو رفتگی
فرهنگ گویش مازندرانی