- شناق
- دراز بلند سر بند مشک از دوال، رشته، زه کمان، دراز
معنی شناق - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تاوان زخم ستدن، ستمگری دراز دستی، با دوال بستن
تازیانه
گلوبند گردن آویز، ایستار افسار گونه ای از زرفین و ریسمان که هنگام سرکشی ستور آن را کشند
پارسی است و همان جناغ و چناغ شکستن
ندیم مقرب مصاحب، جمع ایناقان
جمع حنق، خشم ها
جام خبه کردن از گلو
تابخانه جای نشستن درآفتاب زمستان
کاسه گدایی مغولی تازیانه، شوخ شور انگیز تازیانه، شوخ فتنه انگیز، مفسد عیار. تازیانه زنبیل گدایان و مسکینان و سائلان
دشمنی، خصومت، ناسازگاری، نفاق، مخالفت کردن
از بهترین کوکهای سیصد و شصت گانه که اهل ختا برای شدرغو ساخته اند
شنا سباحت آبورزی
کنیه توز دشمنی کینه بیزاری آب سرد، آب پراکنده، ابر بارانریز
خوش آب و رنگ: زن
شناسنده و دریابنده
ننگ و رسوایی کبک رومی
دماغه کوه بینی کوه
مست دراز تن دراز مردم
پسر خوانده، کبتنگبین چوبی که بر سر آن موم انگبین دار گذارند و در کندو نهند تا کبت (زنبور عسل) بچگان را انگبین خوراند
بستن ریسمان
ستاره ای در صورت فلکی دب اکبر
مخالفت کردن، ناسازگاری، ترک، شکاف
عار، ننگ، زشت ترین عیب
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، مشئوم، پاسبز، منحوس، مشوم، نامبارک، میشوم، نامیمون، خشک پی، بدیمن، مرخشه، سیاه دست، بدشگون، نحس، بداغر، بدقدم، سبز پا، سبز قدم، تخجّم، نافرّخ، شمالبرای مثال زان که بی شکری بود شوم و شنار / می برد بی شکر را در قعر نار (مولوی - ۷۳)
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، مشئوم، پاسبز، منحوس، مشوم، نامبارک، میشوم، نامیمون، خشک پی، بدیمن، مرخشه، سیاه دست، بدشگون، نحس، بداغر، بدقدم، سبز پا، سبز قدم، تخجّم، نافرّخ، شمال
دیفتری، بیماری واگیرداری که باعث ایجاد عشایی کاذب در حلق و حنجره می شود، از عوارض آن گلودرد، تب، سرفه، گرفتگی صدا و در صورت وخامت، ناراحتی های قلبی، کلیوی و فلج دست و پا را موجب می شود، بادزهره، زهرباد
تازیانه، تازیانه که از تسمه درست می کنند
پسوند متصل به واژه به معنای شناسنده مثلاً خداشناس، زرشناس، سخن شناس، نکته شناس، آشنا
دست در گردن یکدیگر زدن، یکدیگر را در آغوش گرفتن، معانقه
شنا، رفتن مسافتی در آب با حرکت دادن دست ها و پاها، اشناه، آشناب، شنار، آشناه، اشنه، اشناب، آشنا، شناو، سباحت برای مثال ای به دریای عقل کرده شناه / وز بد و نیک روزگار آگاه (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۴۷)
نومیدی، بلا و سختی
((ش هْ))
فرهنگ فارسی معین
شنا، حرکت انسان یا جانور در زیر یا روی آب با کمک حرکات منظم و همآهنگ دست و پا که انواع مختلف دارد