جدول جو
جدول جو

معنی شناص - جستجوی لغت در جدول جو

شناص
(شَ)
فرس شناص، اسب درازهیکل توانای نجیب. (از منتهی الارب). فرس شناص و شناصی ّ وشناصی ّ، اسب دراز شدید نجیب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شنار
تصویر شنار
عار، ننگ، زشت ترین عیب
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، مشئوم، پاسبز، منحوس، مشوم، نامبارک، میشوم، نامیمون، خشک پی، بدیمن، مرخشه، سیاه دست، بدشگون، نحس، بداغر، بدقدم، سبز پا، سبز قدم، تخجّم، نافرّخ، شمال برای مثال زان که بی شکری بود شوم و شنار / می برد بی شکر را در قعر نار (مولوی - ۷۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شنان
تصویر شنان
اشنان، گیاهی از خانوادۀ اسفناج با شاخه های باریک، برگ های ریز و طعم شور که معمولاً در شوره زارها می روید، خرند، آذربو، خلخان، اشنیان، آذربویه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شناو
تصویر شناو
شنا، رفتن مسافتی در آب با حرکت دادن دست ها و پاها، اشناه، سباحت، اشناب، شنار، آشناه، شناه، اشنه، آشنا، آشناب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شنار
تصویر شنار
شنا، رفتن مسافتی در آب با حرکت دادن دست ها و پاها، اشناب، شناو، آشناب، شناه، سباحت، آشناه، آشنا، اشنه، اشناه برای مثال بدو گفت مردی سوی رودبار / به رود اندرون شو همی بی شنار (ابوشکور- صحاح الفرس - شنار)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناص
تصویر مناص
فرار، گریز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شناه
تصویر شناه
شنا، رفتن مسافتی در آب با حرکت دادن دست ها و پاها، اشناه، آشناب، شنار، آشناه، اشنه، اشناب، آشنا، شناو، سباحت برای مثال ای به دریای عقل کرده شناه / وز بد و نیک روزگار آگاه (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۴۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شناس
تصویر شناس
پسوند متصل به واژه به معنای شناسنده مثلاً خداشناس، زرشناس، سخن شناس، نکته شناس، آشنا
فرهنگ فارسی عمید
(قُنْ نا)
جمع واژۀ قانص. صیادان و شکارچیان. (اقرب الموارد). رجوع به قانص شود
لغت نامه دهخدا
(عَ صِنْ)
عناصی. جمع واژۀ عنصوه. رجوع به عناصی شود
لغت نامه دهخدا
(نِ)
متعلق به چیز. المتعلق بالشی ٔ. (ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ صی ی / شُ صی ی)
اسب درازهیکل توانای نجیب. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به شناص شود
لغت نامه دهخدا
(قَنْ نا)
شکارچی. صیاد. (منتهی الارب) (آنندراج). نخجیرگیر. (مهذب الاسماء) (ملخص اللغات حسن خطیب). قنیص. (مهذب الاسماء) : الدهر قناص و ماالانسان الا قنبره. رجوع به قناز شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شیاص
تصویر شیاص
بد خویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنوص
تصویر شنوص
آویزان شدن، بایسته گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شماص
تصویر شماص
رفتن به شتاب گریز در رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکاص
تصویر شکاص
بد دندان: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شناه
تصویر شناه
شنا سباحت آبورزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنان
تصویر شنان
کنیه توز دشمنی کینه بیزاری آب سرد، آب پراکنده، ابر بارانریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شناق
تصویر شناق
دراز بلند سر بند مشک از دوال، رشته، زه کمان، دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شناط
تصویر شناط
خوش آب و رنگ: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شناس
تصویر شناس
شناسنده و دریابنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قناص
تصویر قناص
شکارگر قناس بنگرید به قناس
فرهنگ لغت هوشیار
پناهجای، گریز گاه، جنبیدن، باز پس شدن، درنگ کردن، گریز گریختن، گریز: (شک نیست که طریق خلاص و مناص از خصمان بی محابا ما را همین است که بداغ بندگی تو موسوم شویم) (مرزبان نامه. 1317 ص 173)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشاص
تصویر نشاص
ابر بلند، لشکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کناص
تصویر کناص
پر توان: شتر خر و جز ان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنار
تصویر شنار
ننگ و رسوایی کبک رومی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شناخ
تصویر شناخ
دماغه کوه بینی کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شناح
تصویر شناح
مست دراز تن دراز مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنار
تصویر شنار
((شَ))
شاخه نورسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شناس
تصویر شناس
((ش))
آشنا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قناص
تصویر قناص
((قَ نّ))
صیاد، شکارچی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مناص
تصویر مناص
((مَ))
گریختن، گریزگاه، پناهگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شناه
تصویر شناه
((ش هْ))
شنا، حرکت انسان یا جانور در زیر یا روی آب با کمک حرکات منظم و همآهنگ دست و پا که انواع مختلف دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شنار
تصویر شنار
((شَ))
عار، ننگ، زشت ترین عیب، در فارسی، شوم، نامبارک
فرهنگ فارسی معین