- شمینه (پسرانه)
- حاصلخیز، برکت یافته
معنی شمینه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هر جامه که از پشم درست شده باشد
آرتیکل، مقوله
حد اقل، حداقل
سطح هر چیز، طرح، نقشه
گرانبها مونث ثمین مونی ثمین: جواهر ثمینه
مونث سمین فربه زن، خانه پر، زمین بی سنگ
خوراکی که از شب مانده باشد، منسوب به شب
سرشت
شاهین دریایی
رمیده، آشفته، بی هوش
خم بزرگی که در آن غله می ریزند
شبانه، خوراکی که از شب مانده باشد
سطح و روی چیزی، کنایه از طرح، نقشه، کنایه از موضوع، کنایه از متن، چیزی که نقشه روی آن کشیده می شود
کاهیده طمانینه بنگرید به طمانینه
کمتر کمترین: بجان او که گرم دسترس بجان بودی کمینه پیشکش بندگانش آن بودی. (حافظ)، شخص کم اهمیت و اعتبار فرومایه حقیر، نویسنده و شاعر و گوینده بتواضع از خود چنین تعبیر آورد: اگر مرحمت پادشاهانه این کمینه را مهلت بخشد تا بعد از تسکین غلوای خوف و هراس چون سلطان مار دین و دیگر حکام مواضع بدرگاه گردون اشتباه شتابد. توضیح بعضی بخطا کمینه را بسیاق عربی مونث پنداشته اند، حداقل دست کم مقابل مهینه بیشینه. حداکثر: کرد زندانیم برنج و وبال این سخن را کمینه رفت دو سال. (هفت پیکر) کمینه طهر پانزده روز است و مهینه آنچ بود که آنرا حدی نیست
بوییده، مشموم
طبع، سرشت
کمتر، کمترین مقدار و میزان، دست کم، مینیمم، حدّاقلّ برای مثال به جان او که گرم دسترس به جان بودی / کمینه پیشکش بندگانش آن بودی (حافظ - ۸۸۲) ،
کم ارزش، فرومایه، بعضی به غلط پنداشته اند که «های بیان حرکت» در این کلمه علامت تانیث است و به همین جهت آن را دربارۀ زنان به کار می برند
کم ارزش، فرومایه، بعضی به غلط پنداشته اند که «های بیان حرکت» در این کلمه علامت تانیث است و به همین جهت آن را دربارۀ زنان به کار می برند
منسوب به ابریشم جامه های ابریشمین
فرانسوی پوستسان پوست مانند، زردابی از رنگها
آنکه جامه پشمینه پوشد لباس پشمین در بر کننده، صوفی، زاهد
کسی که جامۀ پشمی بر تن کند، صوفی
کسی که جامه پشمینه پوشد، صوفی، زاهد