- شمیس (دخترانه)
- مصغر شمس
معنی شمیس - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گستردن درآفتاب، آفتاب پرستی درآفتاب نهادن
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
خادم، عابد، طبقه و گروهی از روحانیون مسیحی، نام سردار ایرانی مسیحی در زمان پادشاهی نوشزاد فرزند انوشیروان پادشاه ساسانی
خورشیدی
پنهانی پنهان گشته
شجاع، دلاور، شدید
برجیس شید (پنجشنبه)، پنج کوهه سپاهی را گویند که پنج گروهان دارد. پنجشنبه، لشکر (چه شامل پنج فرقه است)، جمع اخمسا واخمسه
زرک از گیاهان گیاهی از تیره سوسنیها که بالا رونده و دارای برگهای متناوبشفاف قلبی شکل و نوک تیز است و ممکن است تا ارتفاع 8 متر هم برسد. گلهای آن مایل بسبزی و دارای آرایش خوشه یی است
پارسیی تازی گشته سریش بدخوی
پراکنده چون کارها، پریشان چندگویی درکرویز (منطق)
خادم معبد، خادم
در فارسی خوری هوری
بوی خوش، بوی عطر
در آمیخته، گرگ و میش پگاه، گرگ سیاه و سپید، شیر ناب شیر تازه
لفاف ضخیم کاغذی که نوشته های اداری را در آن گذارند، پوشه
پارسی تازی گشته چموش توسن در ستور، سرکش نافرمان مرد پارسی تازی گشته چموشی توسنی، جمع شمس، خور ها سرکش (اسب و استر و مانند آن) چموش توسن، جمع شمس خورشیدها آفتابها
بوی خوش، بلند، مرتفع
شمس ها، آفتابها، جمع واژۀ شمس
گیاهی بالارونده با برگ های متناوب به شکل قلب، گل های خوشه ای و به رنگ سبز و میوه های کوچک و کروی و ترش مزه
پیراهن زنانه دارای آستین های بلند و یقۀ مردانه، نوعی مقوا که برای جلدسازی بعضی کتاب ها استفاده می شود، پوشه، شومیز
پنجشنبه، لشکر و سپاه که مرکب از مقدمه، میمنه، میسره، قلب و ساقه باشد
خادم معبد، رتبۀ کلیسایی پایین تر از کشیش، خادم کلیسا
کور نابینا
کار پر درد سر سامان ناپذیر، جنگ سخت، دروغین
تاریکی شب، ظلمت
ترکی تازی گشته از قمیز ترشه شیر از شیر مادیان دریا، چیره بخت، چیره درآببازی
نرمپوست: زن