- شموع
- جمع شمع، سپندار ها شماله ها شوخی کردن، بازی کردن، پراکندگی، ترک دادن چیزی را خندان بازیگر شوخ: زن
معنی شموع - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بسیار اشک پر گریه، گل وشل (تک دمع) اشک ها
گسترش
آغاز
گروه مردم
تیرگوش
آغاز گشتن، شروع شدن، ابتدا کردن
کسی که شمع میسازد و شغل وی ساختن شمع است
خوشبو، معطر و بوی خوشدار
احاطه کردن، فرا گرفتن
تند شتابان، شادمان
پارسی تازی گشته چموش توسن در ستور، سرکش نافرمان مرد پارسی تازی گشته چموشی توسنی، جمع شمس، خور ها سرکش (اسب و استر و مانند آن) چموش توسن، جمع شمس خورشیدها آفتابها
گرازیدن (به تکبر راه رفتن و تکبر رورزیدن)، بلندی در کوه بیابان دور
آشکار شدن خبر، مشهور و متداول شدن
شمع ریز، شمع ساز، شمع فروش
شمس ها، آفتابها، جمع واژۀ شمس
بسیار بویا، بو دهنده، خوش بو، بوی خوش
فاش شدن، آشکار شدن، ظاهر و هویدا شدن
همه را فرارسیدن، همه را فراگرفتن، احاطه کردن
گروه ها، جماعت، جمعی از مردم، دسته ای از حیوانات
آغاز کردن به کاری، کاری را آغاز کردن، ابتدا، آغاز
شروع کردن: آغاز کردن، آغازیدن
شروع کردن: آغاز کردن، آغازیدن
دمع ها، اشکها، سرشکها، اشکهای چشم، جمع واژۀ دمع
درخشان، آله تیز شکار، جمع لمعه، : روشنی ها تابش ها
چموش، سرکش
Prevalence
распространенность
Prävalenz
поширеність
występowanie