- شمعدان
- شماله دان
معنی شمعدان - جستجوی لغت در جدول جو
- شمعدان
- ظرفی که در آن شمع چراغ را میگذارند
- شمعدان
- جای شمع، ظرفی که در آن شمع برای روشن کردن قرار می دهند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سپنداره از گیاهان گیاهی است از رده دو لپه ییهای جدا گلبرگ که تیره خاصی به نام شمعدانی ها را به وجود می آورد. گلهایش منظم و دارای 5 کاسبرگ است که گاهی تا وسط به هم چسبیده اند. جام شمعدانی رنگین و تعداد پرچمها 5 و در بساک آن ها دو کیسه گرده موجود است. گلهایش قرمز صورتی سفید و ارغوانی دیده می شود. این گیاه دارای گونه های متعدد است و به عنوان گیاه زینتی در اکثر باغچه ها و گلدانها و باغها کشت می شود. برای ازدیادش معمولا از قلمه استفاده می کنند گل شمعدانی شمعدانی الغر نوقی العثر. یا شمعدانی پیچ. گونه ای شمعدانی که ساقه اش به تکیه گاهها می پیچد. یا شمعدانی دهن اژدر. گونه ای شمعدانی که دارای گلهای خوشه ای است و در تابستان گل می دهد و پایاست. تعداد گلهایش بر روی هر پایه 2 تا 3 عدد است. یا شمعدانی عطری. گونه ای شمعدانی که داری برگهای بسیار معطر است و بوی مطبوع عطر مخصوصا با لمس برگها بیشتر استشمام میشود. گیاه مذبور هم مانند شمعدانی جزو گلهای زینتی است و در گلدانها کشت می شود. گل عطر بر گ عطر برگ مشک عطری گل عطری عتر مسیکه غرنوقی جرانیون غرانیون. یا شمعدانی گرد رگ. گونه ای شمعدانی که بر گهایش از گونه ای دیگر دارای بریدگی های کمتری دارد و تقریبا گرد است. گلهای این گونه قرمز و درشت اندامهای گیاه کرک دار است. غارانیون. یا شمعدانی گل درشت. گونه ای شمعدانی که دارای گلهایی درشت است و به همین جهت از انواع دیگر مرغوب تر است شمعدانی درشت گلدانی
گیاهی علفی و زینتی با برگ های درشت و گل هایی به رنگ های قرمز، صورتی یا سفید
((شَ))
فرهنگ فارسی معین
گیاهی است از رده دو لپه ای های جدا گلبرگ. گل هایش زیبا و به رنگ های سرخ یا صورتی یا ارغوانی یا سفید. از گل های زینتی است و قلمه آن را در گلدان یا باغچه می کارند
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی و جزو سپاه پیران ویسه در زمان افراسیاب تورانی
دوزخ
کیمیاگر
چشمخانه کاسه چشم
دوش ها هردودوش
ظرفی که در آن بول کنند
جوانی مقال شیب پیری، پرده ایست از موسیقی. آن جا که شب آرام گیرند، زیر زمین عمیق خانه که در تابستان برای خنکی از آن استفاده کنند
دار شمالگان (دار شیشعان)
ظرفی چون قوری که در آن شیر کنند و با چای آرند، ظرف شیرخوری
جای غم، جایگاه غم، کنایه از دنیا
چشم خانه، کاسۀ چشم، حفرهای که چشم در آن جا دارد
ظرف کوچکی که در آن نمک می ریزند، کنایه از دهان معشوق
جایی یا ظرفی که در آن ادرار می کنند، در علم زیست شناسی مثانه
ظرفی شیشه ییبلورین و غیره که در آن نمک کنند، دهان معشوق. شخص با ملاحت. توضیح زنان در هنگام قربان و صدقه رفتن کودکان ملیح و با نمک آنان را بدین نام خوانند، شخص بیمزه (بشوخی گویند)
شکنبه بره و بزغاله و گوسفند
ظرفی شیشه ای، بلورین و غیره که در آن نمک کنند، دهان معشوق، شخص با ملاحت
قسمتی از معدۀ گوسفند و سایر حیوانات نشخوار کننده که شیرۀ معده در آن مترشح می شود، شکمبۀ بره و بزغاله
دوزخ، جهنم، آتش
(دخترانه و پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
شاد، خرم، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر برزین از مردم توس و نام یکی از راویان شاهنامه
کاسه لبریز چام پر
احتساب
جامه دان که جای مخصوص نهادن جامه ها در مسافرت است
دور اندیشیدن در کاری، تیز کردن نظر و دور رفتن در کاری
شاد مان، خارکویک (نخل خرما)، پستانه خاری است خوراک اشتر، کپی کپیک (بوزینه) به صیغه تننیه ناهید و زاوش (زهره و مشتری)، گل کرکی از گیاهان گیاهی از تیره گل سرخیان که دارای برگهای متناوب و گلهای محوری است و دارای اندامهای پرزآلود است و آن بومی افریقا است
شاد خوشحال خرم مسرور مقابل اندوهگین اندوهناک غمناک