نقش و نگاری که با گلابتون روی لباس می دوزند آنچه از فلز به شکل خورشید درست و بالای قبه یا جای دیگر نصب می کند بت، مجسّمه ای از جنس سنگ، چوب، فلز یا چیز دیگر به شکل انسان یا حیوان که بعضی اقوام پرستش می کنند، آیبک، طاغوت، ایبک، صنم، بد، ژون، جبت، بغ، وثن، فغ برای مثال یاد باد آن شب که آن شمسۀ خوبان طراز / به طرب داشت مرا تا به گه بانگ نماز (فرخی - ۱۹۹)
نقش و نگاری که با گلابتون روی لباس می دوزند آنچه از فلز به شکل خورشید درست و بالای قبه یا جای دیگر نصب می کند بُت، مجسّمه ای از جنس سنگ، چوب، فلز یا چیز دیگر به شکل انسان یا حیوان که بعضی اقوام پرستش می کنند، آیبَک، طاغوت، ایبَک، صَنَم، بُد، ژون، جِبت، بَغ، وَثَن، فَغ برای مِثال یاد باد آن شب که آن شمسۀ خوبان طراز / به طرب داشت مرا تا به گه بانگ نماز (فرخی - ۱۹۹)
از مهتران ترسا که موی میانۀ سر خود را بتراشد جهت ملازمت بیعت. ج، شمامسه. (ازاقرب الموارد) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از تاج العروس) (از فرهنگ جهانگیری) (از غیاث) (از آنندراج). مهتر ترسایان در بلاد اسلام بطریق است و پس از آن جاثلیق و پس از آن مطران و پس از آن اسقف و پس از آن قسیس و پس از آن شماس. (یادداشت مؤلف). شماس از عبری ’شماشا’ (شماس، خادم و عابد) مشتق از شمش است بمعنی (خدمت کرد، آفتاب را پرستید، نماز گزارد). شماسها در سازمان کلیسا گروهی از روحانیون بودند که شغل آنان توجه به فقرا بود و بعدها کشیشان را گفتند. (از ذیل برهان چ معین). شماس از زبان آرامیه گرفته شده است. (از نشوءاللغه ص 69). شماس از لغت سریانی است بمعنی خادم، و آن مقام دین مسیحی است پایین تر از کشیش. (از اقرب الموارد). عدل ترسایان. (السامی فی الاسامی). شاگرد قسیس بود. (بیان الادیان). شماس در مرتبۀ دون قسیس باشد و کلمه سریانی بمعنی خادم است. (از فرهنگ جهانگیری) : کنیزک به دادار سوگند خورد به زنار شماس هفتادگرد. فردوسی. به زنار شماس و روح القدس کزین پس مرا خاک در اندلس. فردوسی. به ناقوس و به زنار و به قندیل به یوحنا و شماس و بحیرا. خاقانی. ، یک طبقه از روحانیون مانوی را گفته اند و این کلمه اصلش سریانی است. (از فرهنگ لغات شاهنامه). این کلمه از دورۀ آفتاب پرستی مانده و از مانویان است و اصل آن شمس است و سپس مسیحیان آنرا بمعنی نوین نقل داده اند (مقامی پس از بطریق). (یادداشت مؤلف) ، معرب از عبری از کلمه شماشا، خادم معبد آفتاب. (فرهنگ فارسی معین) ، خادم معبد و کلیسا. (فرهنگ فارسی معین)
از مهتران ترسا که موی میانۀ سر خود را بتراشد جهت ملازمت بیعت. ج، شَمامِسَه. (ازاقرب الموارد) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از تاج العروس) (از فرهنگ جهانگیری) (از غیاث) (از آنندراج). مهتر ترسایان در بلاد اسلام بطریق است و پس از آن جاثلیق و پس از آن مطران و پس از آن اسقف و پس از آن قسیس و پس از آن شماس. (یادداشت مؤلف). شماس از عبری ’شماشا’ (شماس، خادم و عابد) مشتق از شمش است بمعنی (خدمت کرد، آفتاب را پرستید، نماز گزارد). شماسها در سازمان کلیسا گروهی از روحانیون بودند که شغل آنان توجه به فقرا بود و بعدها کشیشان را گفتند. (از ذیل برهان چ معین). شماس از زبان آرامیه گرفته شده است. (از نشوءاللغه ص 69). شماس از لغت سریانی است بمعنی خادم، و آن مقام دین مسیحی است پایین تر از کشیش. (از اقرب الموارد). عدل ترسایان. (السامی فی الاسامی). شاگرد قسیس بود. (بیان الادیان). شماس در مرتبۀ دون قسیس باشد و کلمه سریانی بمعنی خادم است. (از فرهنگ جهانگیری) : کنیزک به دادار سوگند خورد به زنار شماس هفتادگرد. فردوسی. به زنار شماس و روح القدس کزین پس مرا خاک در اندلس. فردوسی. به ناقوس و به زنار و به قندیل به یوحنا و شماس و بحیرا. خاقانی. ، یک طبقه از روحانیون مانوی را گفته اند و این کلمه اصلش سریانی است. (از فرهنگ لغات شاهنامه). این کلمه از دورۀ آفتاب پرستی مانده و از مانویان است و اصل آن شمس است و سپس مسیحیان آنرا بمعنی نوین نقل داده اند (مقامی پس از بطریق). (یادداشت مؤلف) ، معرب از عبری از کلمه شماشا، خادم معبد آفتاب. (فرهنگ فارسی معین) ، خادم معبد و کلیسا. (فرهنگ فارسی معین)
نسبت به عبد شمس. (منتهی الارب) ، منسوب به شمس که آفتاب بود. (ناظم الاطباء). - حروف شمسی، حروفی هستند که وقتی در اول کلمه می آیند با آوردن حرف (ال) به اول آنها حرف لام تلفظ نمی شود و آن حروف مشدد خوانده می شوند، چون شمس با حرف (شین) شروع شده و شین خود از آن دسته حروف است لذا آنها را حروف شمسی نامیده اند، حروف شمسی 14 تا هستند و عبارتند از: ت، ث، د، ذ، ر، ز، س، ش، ص، ض، ط، ظ، ل، ن. مقابل حروف قمری. (از یادداشت مؤلف). - سال شمسی، سال خورشیدی. سالی که بر حسب حرکت زمین به دور خورشید حساب می شود، یعنی دوازده ماه یاسیصد و شصت و پنج روز و پنج ساعت و 48 دقیقه و 46 ثانیه یک دور حرکت انتقالی زمین به دور خورشید (از اول فروردین تا آخر اسفند). مقابل سال قمری، که بر حسب گردش ماه است. (یادداشت مؤلف)
نسبت به عبد شمس. (منتهی الارب) ، منسوب به شمس که آفتاب بود. (ناظم الاطباء). - حروف شمسی، حروفی هستند که وقتی در اول کلمه می آیند با آوردن حرف (ال) به اول آنها حرف لام تلفظ نمی شود و آن حروف مشدد خوانده می شوند، چون شمس با حرف (شین) شروع شده و شین خود از آن دسته حروف است لذا آنها را حروف شمسی نامیده اند، حروف شمسی 14 تا هستند و عبارتند از: ت، ث، د، ذ، ر، ز، س، ش، ص، ض، ط، ظ، ل، ن. مقابل حروف قمری. (از یادداشت مؤلف). - سال شمسی، سال خورشیدی. سالی که بر حسب حرکت زمین به دور خورشید حساب می شود، یعنی دوازده ماه یاسیصد و شصت و پنج روز و پنج ساعت و 48 دقیقه و 46 ثانیه یک دور حرکت انتقالی زمین به دور خورشید (از اول فروردین تا آخر اسفند). مقابل سال قمری، که بر حسب گردش ماه است. (یادداشت مؤلف)
دهی است از دهستان کنارک بخش شهرستان چاه بهار. سکنۀ آن 350 تن. آب آنجا از چاه و باران. محصول عمده آنجا غلات، ذرت، خرما و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان کنارک بخش شهرستان چاه بهار. سکنۀ آن 350 تن. آب آنجا از چاه و باران. محصول عمده آنجا غلات، ذرت، خرما و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
شمسه. آفتاب. (ناظم الاطباء) : یاد باد آن شب کآن شمسۀ خوبان طراز به طرب داشت مرا تا به گه بانگ نماز. فرخی. شمسۀ گوهر و شمع دل سرگشتۀ من که زوال آمدش از طالع برگشتۀ من. خاقانی. شیر میدان و شمسۀ مجلس قرهالعین جان ابوالفارس. خاقانی. شمسۀ نه مسند هفت اختران ختم رسل، خاتم پیغمبران. نظامی. در قالب خاک تیره خشتند یا شمسۀ مسند بهشتند. نظامی. به خدمت شمسۀ خوبان خلﱡخ زمین را بوسه داد و داد پاسخ. نظامی. - شمسه کرم، آفتاب رز. کنایه از شراب: صبا عبیرفشان گشت ساقیا برخیز و هات شمسه کرم مطیب زاکی. حافظ. ، تصویر آفتاب، بت. صنم، نقش. نگار. تصویر. (ناظم الاطباء)
شمسه. آفتاب. (ناظم الاطباء) : یاد باد آن شب کآن شمسۀ خوبان طراز به طرب داشت مرا تا به گه بانگ نماز. فرخی. شمسۀ گوهر و شمع دل سرگشتۀ من که زوال آمدش از طالع برگشتۀ من. خاقانی. شیر میدان و شمسۀ مجلس قرهالعین جان ابوالفارس. خاقانی. شمسۀ نه مسند هفت اختران ختم رسل، خاتم پیغمبران. نظامی. در قالب خاک تیره خشتند یا شمسۀ مسند بهشتند. نظامی. به خدمت شمسۀ خوبان خَلﱡخ زمین را بوسه داد و داد پاسخ. نظامی. - شمسه کرم، آفتاب رز. کنایه از شراب: صبا عبیرفشان گشت ساقیا برخیز و هات شمسه کرم مطیب زاکی. حافظ. ، تصویر آفتاب، بت. صنم، نقش. نگار. تصویر. (ناظم الاطباء)
بدخشانی. شاعری شوخ طبع و بذله گو و از معاصران مولانا جامی در قرن نهم هجری بود. از اشعار او است: چشمان من به رویت در عاشقی چنانند کز رشک یکدگر را دیدن نمی توانند. (از مجالس النفائس ص 118). رجوع به فرهنگ سخنوران شود
بدخشانی. شاعری شوخ طبع و بذله گو و از معاصران مولانا جامی در قرن نهم هجری بود. از اشعار او است: چشمان من به رویت در عاشقی چنانند کز رشک یکدگر را دیدن نمی توانند. (از مجالس النفائس ص 118). رجوع به فرهنگ سخنوران شود
از گویندگان معاصر سلطان سعید و مداح اوست. ابیات زیر از اوست: کشیدی خنجر و آیینۀ رخسارخود کردی به چشم عاشقان نظارۀ دیدار خود کردی. ز رویم آن زمان اشک ندامت پاک خواهد شد که سر در راه آن سرو خرامان خاک خواهد شد. (از مجالس النفائس ص 306) بغدادی. از گویندگان قرن دهم هجری و شیعۀمتعصب است و اشعار فراوانی دارد، از آن جمله است: گر چنین صابون پیاپی آید از شهر حلب ضامن صابون از اینجا خیمه بیرون می زند. (از مجمعالخواص ص 296 و فرهنگ سخنوران)
از گویندگان معاصر سلطان سعید و مداح اوست. ابیات زیر از اوست: کشیدی خنجر و آیینۀ رخسارخود کردی به چشم عاشقان نظارۀ دیدار خود کردی. ز رویم آن زمان اشک ندامت پاک خواهد شد که سر در راه آن سرو خرامان خاک خواهد شد. (از مجالس النفائس ص 306) بغدادی. از گویندگان قرن دهم هجری و شیعۀمتعصب است و اشعار فراوانی دارد، از آن جمله است: گر چنین صابون پیاپی آید از شهر حلب ضامن صابون از اینجا خیمه بیرون می زند. (از مجمعالخواص ص 296 و فرهنگ سخنوران)
دهی است از دهستان رستاق بخش اشکذر شهرستان یزد. سکنۀ آن 1075 تن. آب آن از قنات. راه آن ماشین رو. دبستان، پاسگاه ژاندارمری و یک گنبد قدیمی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از دهستان رستاق بخش اشکذر شهرستان یزد. سکنۀ آن 1075 تن. آب آن از قنات. راه آن ماشین رو. دبستان، پاسگاه ژاندارمری و یک گنبد قدیمی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
شماساس. نام یکی از سران سپاه افراسیاب که او را قارن بکشت در زمان کی قباد. (یادداشت مؤلف) : سپهدار شماس پیش اندرون سپاهی همه دست شسته به خون. فردوسی نام کسی که کیش آتش پرستی را وضع کرد. (ناظم الاطباء) (از برهان) (غیاث) (از آنندراج) خلیل افندی. او راست ترجمه تاریخ حرب الانکلیز و الحبشه. (از معجم المطبوعات مصر)
شماساس. نام یکی از سران سپاه افراسیاب که او را قارن بکشت در زمان کی قباد. (یادداشت مؤلف) : سپهدار شماس پیش اندرون سپاهی همه دست شسته به خون. فردوسی نام کسی که کیش آتش پرستی را وضع کرد. (ناظم الاطباء) (از برهان) (غیاث) (از آنندراج) خلیل افندی. او راست ترجمه تاریخ حرب الانکلیز و الحبشه. (از معجم المطبوعات مصر)
آن چه که از فلز به شکل خورشید سازند و بالای قبه و مانند آن نصب کنند، نقش و نگاری که با گلابتون بر جامه دوزند، هر تصویر مدور و منقش، دگمه هایی که بر سربند تسبیح بند کنند، بت صنم، نارنج، لیمو، قرص نان. یا شمسه خوبان. خورشید زیبا رویان. (از القاب زیبا رویان است) ابزاری چوبین مانند خط کش بدرازای یک یا دو متر که برای تراز کردن آجرها به کار میرود
آن چه که از فلز به شکل خورشید سازند و بالای قبه و مانند آن نصب کنند، نقش و نگاری که با گلابتون بر جامه دوزند، هر تصویر مدور و منقش، دگمه هایی که بر سربند تسبیح بند کنند، بت صنم، نارنج، لیمو، قرص نان. یا شمسه خوبان. خورشید زیبا رویان. (از القاب زیبا رویان است) ابزاری چوبین مانند خط کش بدرازای یک یا دو متر که برای تراز کردن آجرها به کار میرود