جدول جو
جدول جو

معنی شمحوط - جستجوی لغت در جدول جو

شمحوط
(شُ)
شمحاط. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). دراز. (مهذب الاسماء). رجوع به شمحاط شود
لغت نامه دهخدا
شمحوط
بسیار دراز
تصویری از شمحوط
تصویر شمحوط
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محوط
تصویر محوط
احاطه شده، محصور شده، آنچه گرداگرد آن دیوار کشیده باشند
فرهنگ فارسی عمید
(شُ)
بسیار دراز. (منتهی الارب). رجوع به شمخاط و شمخط شود
لغت نامه دهخدا
(شِ)
شمحط. شمحوط. بسیار دراز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ حَ)
شمحاط. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به شمحاط شود
لغت نامه دهخدا
(تَ زُ)
شحط. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). دور شدن. (تاج المصادر) (المصادر زوزنی). رجوع به شحط شود
لغت نامه دهخدا
(مُ حَوْ وِ)
دیوارسازنده و دیواربست کننده. (از ناظم الاطباء) ، گرداگرد چیزی برآینده و دیواربست کشنده. (آنندراج) ، محافظ و نگهبان و پاسبان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَوْ وَ)
محصورشده و احاطه شده از دیوار. (ناظم الاطباء). آنچه که در گرداگرد آن دیواری برآورده باشند. دیواربست کرده. دیواربست. (مهذب الاسماء). دیوارکرده. (یادداشت مرحوم دهخدا). دیوارساخته و دیواربست کرده. (آنندراج).
- کرم محوط، درخت رزی که گرداگرد آن دیوار باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شمحاط
تصویر شمحاط
بسیار دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمحط
تصویر شمحط
بسیار دراز
فرهنگ لغت هوشیار
دیوار بست پر هونه ور آنچه که در گرداگرد آن دیواری بر آورده باشند دیوار بست کرده. گرداگرد چیزی بر آینده دیوار بست کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محوط
تصویر محوط
((مُ حَ وِّ))
گرداگرد چیزی برآینده، دیوار بست کننده
فرهنگ فارسی معین