جدول جو
جدول جو

معنی شلوذ - جستجوی لغت در جدول جو

شلوذ
(شَ)
شهری است و سرمۀ شلوذی منسوب بدانجاست
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
پرازدحام، بی نظم و ترتیب، پرسر و صدا
شلوغ کردن: سر و صدا کردن، نظم و ترتیب جایی را برهم زدن، کنایه از جلوه دادن موضوعی بزرگ تر از آنچه هست، اغراق کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شلوک
تصویر شلوک
زالو، کرمی کوچک و سیاه رنگ که در آب زندگی می کند و با مکنده های روی بدنش خون جانوارن را می مکد
زرو، زلو، جلو، شلک، شلکا، خرسته، مکل، دیوک، دیوچه، دشتی، علق
فرهنگ فارسی عمید
(اَ لَ)
نام جایی است در شعر هذیل. ابوقلابۀ هذلی گوید:
رب هامه تبکی علیک کریمه
بألوذ او بمجامعالاضجان
و اخ یوازن ما جنیت بقوه
و اذا غویت الغی لایلحان.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
ناحیه ای به اندلس از نواحی سرقسطه و طول نهر آن چهل میل است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
در عربی چاروایی را گویند که گرسنه و لاغر باشد و بعضی چاروای فربه را گفته اند و بعضی چاروایی را گویند که نه فربه و نه لاغر باشد. (از فرهنگ جهانگیری) (برهان)
لغت نامه دهخدا
(شَلْ وَ)
نام دلیری بوده از بزرگان ارمنستان که در ف تنه چنگیزی خروج کرده و با ایوانی نام از اهل آن ولایت معاهده کرده که با سپاه بسیار به آذربایجان آمده بعد از تسخیر ایران ملت اسلام را برانداخته کیش حضرت مسیح را رواج دهند و چون وی به مرند رسیدسلطان جلال الدین خوارزمشاه که از هند بازگشته بود باسی هزار کس متوجه گرجستان شد و در کز به ایشان رسید و لشکر ایشان را شکست داد و شلوه و ایوانی را اسیر کرد و آن کافری عظیم الجثه و قوی هیکل بود و گفته بود صاحب ذوالفقار کجاست تا ضرب تیغ آتشبار مرا بیند. چون خبث عقیدۀ او بر سلطان روشن گشت به ضرب شمشیری که در دست داشت شلوه را به دو نیم کرد و ایوانی را نیز بکشت و بر گرجستان مظفر شد. (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شِلْ وَ)
پاره ای از هر چیز. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شِلْ وِ)
دهی است از دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل. سکنۀ آن 242 تن. آب آن از چشمه. محصول عمده آنجا غلات و حبوب. در دو محل به فاصله دوهزارگز بنام شلوۀ بالا و شلوۀ پایین مشهور. سکنۀ شلوۀ بالا 135 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
جانوری از جنس شغال. (ناظم الاطباء) (برهان) (فرهنگ جهانگیری) (از آنندراج) (انجمن آرا). نام جانوری است. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
جای انبوه از جمعیت، اجتماع مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلوک
تصویر شلوک
زالو زلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
((شُ))
ازدحام، سر و صدا، جنجالی، پرحرف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
مزدحمٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
Cluttered, Crowded, Overcrowded, Riotous, Hectic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
en désordre, bondé, agité, trop bondé, tumultueux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
zabałaganiony, zatłoczony, nerwowy, zbyt zatłoczony, burzliwy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
รกรุงรัง , แออัด , ยุ่งเหยิง , แออัดเกินไป , โกลาหล
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
беспорядочный , переполненный , суетливый , переполненный , буйный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
unordentlich, überfüllt, hektisch, unruhig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
безладний , переповнений , метушливий , надмірно переповнений , бурхливий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
بکھرا ہوا , بھیڑ بھاڑ , ہلچل مچانے والا , حد سے زیادہ بھیڑ بھاڑ , ہنگامہ خیز
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
বিশৃঙ্খল , ভিড় , ব্যস্ত , অতিরিক্ত ভিড় , অশান্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
dağınık, kalabalık, yoğun, aşırı kalabalık, gürültülü
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
mchanganyiko, msongamano, shughuli, kupita kiasi na msongamano, fujo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
杂乱的 , 拥挤的 , 忙碌的 , 过于拥挤的 , 喧闹的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
散らかった , 混雑した , 忙しい , 過度に混雑した , 騒がしい
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
מבולגן , צפוף , סוער , צפוף מדי , רִיב
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
어지러운 , 붐비는 , 바쁜 , 과도하게 혼잡한 , 소란스러운
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
berantakan, ramai, sibuk, terlalu ramai, ribut
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
rommelig, druk, hectisch, te druk, onrustig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
desordenado, concurrido, agitado, demasiado lleno, tumultuoso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
disordinato, affollato, frenetico, eccessivamente affollato, tumultuoso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
desordenado, lotado, agitado, excessivamente lotado, tumultuoso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
अव्यवस्थित , भीड़-भाड़ , व्यस्त , अत्यधिक भीड़भाड़ , उथलपुथल
دیکشنری فارسی به هندی