جدول جو
جدول جو

معنی شلاقی - جستجوی لغت در جدول جو

شلاقی
(شَلْ لا)
منسوب به شلاق، قسمت باریک تر تنه درخت تبریزی و سپیدار که در نجاری و خرپاکوبی متداول است و از لحاظ قطر میان تیر و دستک واقع میشود، (اصطلاح بنایی) پرتاب کردن گچ با دست و جز آن در میان درزی که دست در آن نتوان کرد. (یادداشت مؤلف) ، در تداول عوام، تند. سریع: شلاقی برو و برگرد. (یادداشت مؤلف).
- شلاقی رفتن، به سرعت تمام رفتن. تند و تیز حرکت کردن. بسرعت. چاپاری: شلاقی خود را به رفقا رسانید. (فرهنگ فارسی معین). بسرعت و بعجله کاری را به انجام رسانیدن. (فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا
شلاقی
به چالاکی تند و زود به سرعت چارپاری: شلاقی خود را بر قفا رسانید، شلاق خورده تازیانه خورده
فرهنگ لغت هوشیار
شلاقی
به سرعت
تصویری از شلاقی
تصویر شلاقی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پن شلاقی
تصویر پن شلاقی
پن شلاقی (Whip Pan) چرخش سریع دوربین از نقطه ای به نقطه ی دیگر که در اثر آن تصویر ناواضحی از صحنه یا صحنه ها به چشم تماشاگر می آید. این تمهید معمولا برای نقطه گذاری در فیلمهای خاصی به کار میرود. پن شلاقی در زبان فیلم سازی به یک نوع خاص از حرکت دوربین اشاره دارد که به سرعت و با شتاب انجام می شود. در این حرکت، دوربین به سرعت از یک نقطه به سمت دیگر حرکت می کند، به گونه ای که می تواند به دید مخاطب انتقالی سریع از یک صحنه به صحنه دیگر را فراهم کند.
معمولاً استفاده از پن شلاقی در فیلم سازی برای ایجاد اثرات ویژه ای مانند تغییرات سریع و ناگهانی در زمان یا مکان، افزایش تنش و هیجان صحنه، یا انتقال سریع بین دو مکان مختلف استفاده می شود. این حرکت معمولاً با سرعت بالا انجام می شود و می تواند جلب توجه بیشتری از تماشاگر به خود کشیده و حس هیجانی را تقویت کند.
به عنوان مثال، اگر دوربین به سرعت از یک شخص به شخص دیگر حرکت کند و در همان حال بکرات یا شتاب داشته باشد، این به عنوان یک پن شلاقی شناخته می شود. این حرکت معمولاً به کمک دسته دوربین و فنی حرفه ای انجام می شود تا جلوه ی مطلوبی برای نمایش به مخاطب ایجاد شود.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از زوم شلاقی
تصویر زوم شلاقی
زوم سریع یا زوم عاجل (Snap Zoom یا Crash Zoom) یا زوم شلاقی (Whip Zoom) نمای زومی که ناگهانی و به سرعت روی سوژه مورد نظر زوم می کند. چنین نمایی معمولا برای ایجاد هول و تکان یک باره تماشاگر به کار می رود. این نوع زوم معمولا در فیلم های ماجرایی و ترسناک به کار می رود.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از ملاقی
تصویر ملاقی
دیدار کننده، روبارو شونده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلاقی
تصویر تلاقی
به هم رسیدن، رسیدن دو شخص یا دو چیز به هم، یکدیگر را دیدن، دیدار کردن با هم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شلاق
تصویر شلاق
تازیانه، تازیانه که از تسمه درست می کنند
فرهنگ فارسی عمید
(قِ)
دهی است جزء دهستان کلخوران بخش مرکزی شهرستان اردبیل. واقع در 12 هزارگزی جنوب اردبیل و 5 هزارگزی شوسۀ خلخال به اردبیل. ناحیه ای است واقع در جلگه با آب و هوای معتدل و 561 تن سکنه که شیعی مذهب و ترک زبانند. آب آنجا از رودخانه و چاه و محصول آن غلات و حبوبات است. اهالی به کشاورزی و گله داری امرار معاش می کنند و راه آنجا مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(عُ قا)
جمع واژۀ علاقیه، جمع واژۀ علاقه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَلْ لا)
زنبیل گدایان و مسکینان و سائلان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- شلاق درآوردن، گدایی کردن وسؤال نمودن. (ناظم الاطباء).
- ، سخت رویی کردن در سؤال، خریطۀ کوچک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شاق قی)
دشواری. سختی. چگونگی شاق. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تندی کوه بیرون جسته دراز که نتوان بدان رسید، (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)، ج، شواق و شقیان،
منسوب به شهر شاقه، رجوع به شاقه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ ملقاهو ملقی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گوشت درون فرج یا رحم شتر. (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به ملقاه و ملقی شود، گوشت درون سر پستان اسب. (از ذیل اقرب الموارد) ، ملاقی الاجفان، آنجا که پلکها به هم رسند. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
دیدارکننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). آنکه دیدار می کند و آنکه می رسد به دیگری، مأخوذازتازی، روبارو و دوچار و پیوسته. (ناظم الاطباء).
- ملاقی شدن، روبارو شدن و دوچار گشتن و پیوسته و متصل شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام طایفه ای از اکراد آذربایجان که بسبب مهاجرت با ترکان شاهسون مذهب شیعه را پذیرفته اند. (از تاریخ کرد ص 123)
لغت نامه دهخدا
(عَ مَرْوْ دَ)
حصاری است در بلادبجه در جنوب سرزمین مصر، و در آن معدن طلا وجود دارد. شخص میتواند در آن حفاری کند و اگر چیزی به دست آورد قسمتی را خود برمیدارد و قسمت دیگر ازآن سلطان علاقی خواهد بود، و او از بنی حنیفه باشد. فاصله بین علاقی و عبدان هشت منزل است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَ قا)
جمع واژۀ علاقیه. (اقرب الموارد). رجوع به علاقیه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
جمع واژۀ شاقی. (ناظم الاطباء). رجوع به شاقی شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
فاخته را نامند، و یا طایری است مشابه آن. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(خَلْ لا)
حالت خلق کنندگی. آفرینندگی
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ القیّه. رجوع به القیه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از باران شلاقی
تصویر باران شلاقی
اشتراخ (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چلاقی
تصویر چلاقی
شکسته یا بریده بودن دست یاپای
فرهنگ لغت هوشیار
همدیداری همرسی همرسش، دیدار کردن فراهم رسیدن بهم رسیدن هم را دیدن، دیدار. یا یوم تلاقی (یوم التلاقی)، روز قیامت. با هم ملاقات کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلاقی
تصویر سلاقی
سگ تازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملاقی
تصویر ملاقی
همپرساک دیدار کننده روبرو شونده دیدارکننده
فرهنگ لغت هوشیار
کاسه گدایی مغولی تازیانه، شوخ شور انگیز تازیانه، شوخ فتنه انگیز، مفسد عیار. تازیانه زنبیل گدایان و مسکینان و سائلان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاقی
تصویر شاقی
کوه بلد تندی کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلاق
تصویر شلاق
((شَ لّ))
تازیانه، شوخ، مفسد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملاقی
تصویر ملاقی
((مُ))
دیدار کننده، روبرو شونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلاقی
تصویر تلاقی
((تَ))
دیدار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شلاق
تصویر شلاق
تازیانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تازیانه، قمچی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
برخورد، دیدار، ملاقات، اصطکاک، تقاطع، تماس، به هم رسیدن، دیدار کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد