جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با شلاقی

شلاقی

شلاقی
به چالاکی تند و زود به سرعت چارپاری: شلاقی خود را بر قفا رسانید، شلاق خورده تازیانه خورده
فرهنگ لغت هوشیار

شلاقی

شلاقی
منسوب به شلاق، قسمت باریک تر تنه درخت تبریزی و سپیدار که در نجاری و خرپاکوبی متداول است و از لحاظ قطر میان تیر و دستک واقع میشود، (اصطلاح بنایی) پرتاب کردن گچ با دست و جز آن در میان درزی که دست در آن نتوان کرد. (یادداشت مؤلف) ، در تداول عوام، تند. سریع: شلاقی برو و برگرد. (یادداشت مؤلف).
- شلاقی رفتن، به سرعت تمام رفتن. تند و تیز حرکت کردن. بسرعت. چاپاری: شلاقی خود را به رفقا رسانید. (فرهنگ فارسی معین). بسرعت و بعجله کاری را به انجام رسانیدن. (فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا

تلاقی

تلاقی
همدیداری همرسی همرسش، دیدار کردن فراهم رسیدن بهم رسیدن هم را دیدن، دیدار. یا یوم تلاقی (یوم التلاقی)، روز قیامت. با هم ملاقات کردن
فرهنگ لغت هوشیار

تلاقی

تلاقی
به هم رسیدن، رسیدن دو شخص یا دو چیز به هم، یکدیگر را دیدن، دیدار کردن با هم
تلاقی
فرهنگ فارسی عمید