جدول جو
جدول جو

معنی شلائین - جستجوی لغت در جدول جو

شلائین(شَ)
مبرم و سخت درگیرنده. (آنندراج) (از غیاث) :
خار این وادی شلائین تر ز خون ناحق است
از علایق چیدن دامان رغبت سهل نیست.
صائب تبریزی (از آنندراج).
تا به آن حسن شلائین سر و کار است مرا
دست بر هرچه زنم دامن یار است مرا.
محسن تأثیر (از آنندراج).
، مجازاً بمعنی عاشق. (غیاث) (از سراج اللغه) ، ناخوش. (غیاث) ، شخصی که بسیار آرام کند و از منع بازنماند. (غیاث) (از سراج اللغه) (آنندراج) ، معشوق شوخ و شنگ و بی تکلف و بی آرایش. (آنندراج). شوخ. (غیاث). و رجوع به شلایین شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شکاکین
تصویر شکاکین
شکاک، کسانی که در عقاید مذهبی شک می آورند، در فلسفه جمعی از حکما که معتقد بودند علم به چیزی که ورای تجربه قرار داشته باشد محال است و در هیچ امری نباید رای و حکم قطعی داد و همۀ امور را باید با شک و شبهه تلقی کرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیاطین
تصویر شیاطین
شیطان ها، متمردها، دیوها، اهریمن ها، بازیگوش ها، جمع شیطان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلاتین
تصویر تلاتین
بلغار، نوعی چرم سرخ رنگ، موج دار و خوش بو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلاسین
تصویر پلاسین
آنچه از پلاس ساخته شده یا مانند پلاس باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژلاتین
تصویر ژلاتین
ماده ای حاوی پروتئین که در تهیۀ چسب، فیلم های عکاسی، ژله و بستنی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هلاهین
تصویر هلاهین
هان، آگاه باش. برای آگاهاندن و تنبیه به کار می رود، برای مثال رفتند به جمله یارکانت / بپسیج تو راه را هلاهین (ناصرخسرو - ۵۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلاتین
تصویر پلاتین
عنصر فلزی نقره ای رنگ و قابل تورق و مفتول شدن که در صنایع شیمیایی و الکتریکی و جواهرسازی و شکسته بندی و دندان پزشکی کاربرد دارد، طلای سفید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلاچین
تصویر بلاچین
بلاگردان، چیزی که بلا را از انسان بگرداند و دور کند، صدقه، قربانی، بلاچین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرایین
تصویر شرایین
شریان ها، سرخ رگ ها، جمع واژۀ شریان
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
شوخی، چسبیدگی به کاری. (آنندراج) (غیاث). رجوع به شلائین و شلایینی شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شرایین. جمع واژۀ شریان. رگهای جهنده. (منتهی الارب). عروق ضوارب را گویند. (یادداشت مؤلف). سرخ رگها
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دهی است جزء دهستان لواسان بزرگ بخش افجۀ شهرستان تهران واقع در هفده هزارگزی خاور گلندوک و نه هزارگزی شمال راه شوسۀ دماوند به تهران. منطقه ای است کوهستانی و سردسیر. دارای 140 تن سکنه. آب آن از چشمه سار تأمین میشود. محصول آن غلات و بنشن است. شغل اهالی زراعت است. راه آن مالرو می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لائقین
تصویر لائقین
لایقین در فارسی، جمع لائق، آتاوان شایستگان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مشا، گامبرداران (اندیشه های فلسفی ایران) سخن چینان جمع مشا در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) پیروان حکمت مشا
فرهنگ لغت هوشیار
از ساخته های فارسی گویان ویسداران جمع ملاک درحالت نصبی و جری (درفارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملاعین
تصویر ملاعین
جمع ملعون، گجستگان جمع ملعون: (مقتدای لشکر شیاطین و پیشوای جنود ملاعین بود) (مرزبان نامه 1317 ص 81) جمع ملعون، رانده و دور کرده از نیکی و رحمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلاهین
تصویر هلاهین
برای تنبیه وآگاهانیدن بکاررود: (رفتند بجمله یار کانت ببسیج تراه راهلاهین خ) (ناصرخسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
نالیدن، هرزه گویی کردن: ملامتم مکنید ار دراز می لایم بود که کشف شود حال بنده پیش شما. (مولوی لغ)، عوعو کردن (سگ) : سگ لاید و کاروان گذرد. (مثل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شواهین
تصویر شواهین
جمع شاهین، از پارسی شاهین ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیاطین
تصویر شیاطین
جمع شیطان
فرهنگ لغت هوشیار
از پارسی شک کنندگان پر گمانان جمع شکاک در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) شکاکان شک کنندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعانین
تصویر شعانین
سریانی تازی شده واپسین یکشنبه یکشنبه پیش از جشن برخاست عیسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شخائیدن
تصویر شخائیدن
خراشیدن ریش کردن، خلانیدن فرو کردن (سوزن و نشتر)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع شریان، سرخرگ ها جمع شریان رگهایی که خون را از قلب به طرف اعضا و انساج برند رگهای جهنده سرخ رگها. توضیح این کلمه به دو یاء است ولی بعضی یاء اول را به همزه تبدیل کنند و شرائین گویند و آن بر خلاف قاعده عربی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شائیدن
تصویر شائیدن
سزاوار بودن لایق و مناسب بودن در خور بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلاطین
تصویر سلاطین
جمع سلطان، چیرگان شاهان جمع سلطان پادشاهان، جمع سلطان
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی اسپین زر سپید زر از تو پال ها طلای سفید (طلا) فلزی سفید رنگ که مانند طلا است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلاسین
تصویر پلاسین
منسوب به پلاس از پلاس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثلاثین
تصویر ثلاثین
سی 30 سی
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی ویزندک ماده ای لزج و چسبنده که برای ساختن چسب و نیز جهت چاپهای فوری دستی در روی نورد های ماشین چاپ بکار رود و آنرا از سریشم ماهی گلسیرین قند و آب و امونیاک سازند. کلمه ایست فرانسوی، اصل آن بزبان لاتین، ژلاسیو بمعنی انجماد و یخ بستن است و آن ماده ایست شبیه به لرزانک میوه که از الیاف نسوج حیوانات گرفته می شود و برای ساختن چسبها و در چاپ نیز بکار می برند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلاچین
تصویر بلاچین
بلا گردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرائین
تصویر شرائین
جمع شریان، سرخرگ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلاچین
تصویر بلاچین
((بَ))
بلاگردان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلاطین
تصویر سلاطین
پادشاهان
فرهنگ واژه فارسی سره