جدول جو
جدول جو

معنی شقوقه - جستجوی لغت در جدول جو

شقوقه
(شُ قَ)
نام مرغی است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شقشقه
تصویر شقشقه
بانگ کردن شتر، بانگ کردن پرنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شقیقه
تصویر شقیقه
گیجگاه، کنار پیشانی، در طب قدیم درد نصف سر، خواهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شقوق
تصویر شقوق
شق ها، پاره کردن ها، شکافتن ها، دریدن ها، متفرق ساختن ها، چاک ها، شکاف ها، صبحدم ها، جمع واژۀ شق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قوقه
تصویر قوقه
تکمۀ کلاه یا پیراهن و مانند آن، قوقو، برای مثال بر جیب و کله نهند پس تر / آن قوقۀ لعل و گویک زر (خاقانی۱ - ۲۴۵)
جای بی مو از سر انسان
فرهنگ فارسی عمید
چیزی مانند ریه که شتر هنگام هیجان و مستی و بانگ کردن از دهان خود خارج می کند
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
شقون. کم شدن بخشش و عطا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به شقون شود، کم کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شقا. شقاء. شقاوه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بدبخت شدن. (آنندراج). رجوع به شقا و شقاء شود
لغت نامه دهخدا
(شَقْ / شِقْ وَ)
بدبختی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شقا. شقاء. شقاوت. شدت. عسرت. سختی. بدبختی. شقوت. (یادداشت مؤلف). تنگی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). و رجوع به شقوت و مترادفات دیگر شود
لغت نامه دهخدا
(شَ قَ)
یونس بن احمد بن شوقه اندلسی. استاد ابن شق اللیل است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قو قَ / قِ)
به فتح قاف دوم به معنی قوقو است که تکمۀ کلاه و پیراهن و امثال آن باشد. (برهان) (آنندراج) :
چتر زرین چرخ یعنی مهر
افسر و قوقۀ کلاه تو باد.
؟ (از آنندراج).
رجوع به قوقو شود
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ ثَ)
سخت سپید گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ وَقْ قُ)
بانگ کردن شتر نر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی) (از غیاث) (از اقرب الموارد) ، آواز کردن گنجشک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ازمهذب الاسماء) (المصادر زوزنی) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شِ شِ قَ)
شقشقه. شش مانندی که شتر در وقت بانگ و مستی از دهان بیرون آرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). ج، شقاشق. علکه. قراقره. قرقاره. لهات شتر. لفج. ذات الشام. دبه. لفجن. (یادداشت مؤلف). آنچه شتر از گلو برآرد مانند سلی. (السامی فی الاسامی) : هدیر، هدر، تهدیر، بانگ کردن شتر بی شقشقه. (منتهی الارب).
، فصیح و شریف. گویند: فلان شقشقه قومه، ای شریفهم و فصیحهم. (از اقرب الموارد). و یقال للفصیح: هدر شقشقته. (اقرب الموارد) ، مجازاً، زبان. ج، شقاشق. (یادداشت مؤلف).
- ذوشقشقه، خطیب. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). سخت زبان آور و بلندآواز. (یادداشت مؤلف).
، بانگ شتر نر و گنجشک در گشنی. (یادداشت مؤلف). بانگ بنجشگ. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(شَ رَ)
شهری است به اندلس. (از لباب الانساب). ناحیه ای است به قرطبه از کشور اندلس، و ابوالحسن شقوری بدانجا منسوب است. (از لباب الانساب). و رجوع به حلل السندسیه ص 76 و 116 و 117 و 296 و معجم البلدان شود
شهری به اندلس در شمال مرسیه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شَ قَ)
نام جدۀ نعمان بن منذر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب).
- بنوالشقیقه، اخوان نعمان بن منذر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ قَ)
شقیقه. شکاف میان دو کوه که گیاه رویاند یا زمین نیکو رویانندۀ گیاه میان دو پشتۀ ریگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). گشادۀمیان دو ریگ. ج، شقایق. (مهذب الاسماء) ، شکاف و رخنه. ج، شقائق. (ناظم الاطباء) ، خواهر. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). خواهر مادری. (ناظم الاطباء). اخت. خواهر. خواهر تنی. خواهرامی و ابی. ج، شقایق. (یادداشت مؤلف) :
اما الخمر فهی شقیقه الروح و صدیقه النفس.
ابونواس.
، باران فراخ بزرگ قطره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، برقی که از افق خیزد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، دردنیم سر و نیم روی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سردردی که یک پارۀ سر را فراگیرد. صداعی باشد که در یکی از دو شق رأس در درزی که کشیده است در طول تا آخر سر واقع میشود و عام و شامل همه نیست. درد نیم سر. (غیاث) (یادداشت مؤلف). درد نیمه سر. (دهار). نزد پزشکان نوعی از سردرد است که بر یکی از دو جانب سر عارض شود. و گاه باشد که شقیقه گویند و از آن معنی عمومیت اراده کنند و آن هنگامی است که دردتمامی سر را فراگیرد. (از کشاف اصطلاحات الفنون) :
بادا سرت به مطرقۀ هجو سوزنی
تا جایگاه درد شقیقه ست مشققه.
سوزنی.
و رجوع به شقیقه شود، نام گیاهی. (ناظم الاطباء) ، مرغی است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ قَ)
گاوان و خران خرمن کوب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ قَ)
نوعی قلقاس. لوف. صلیان. سبط. (دزی ج 1 ص 102). صاحب اقرب الموارد در ذیل لوف آرد: نباتی است دارای برگهای سبز که بر روی زمین گسترده شود و نی مانندی در میان آن پیدا آید که میوه بر سر آن پدید آید و آنرا پیازی شبیه پیاز دشتی است و نزد عوام از گیاهان دارویی باشد
لغت نامه دهخدا
(شُ)
جمع واژۀ شق ّ. گویند: بید فلان شقوق و برجله شقوق، یعنی در دست و پای فلان ترکها میباشد، لاتقل شقاق. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ شق، به معنی کفتگی و شکاف. (آنندراج) (از اقرب الموارد). شکاف دست و پای مردم. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(شُ قَ)
خمان بزرگ است و آن درخت میوه ای است که در هندوستان ’پل’ گویند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شُ قَ قَ)
مصغر شقیقه. (ناظم الاطباء). رجوع به شقیقه شود، مرغی کوچکتر از شقیقه. (ناظم الاطباء). مصغر شقیقه که به معنی مرغی است. (منتهی الارب). رجوع به شقیقه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ قی قَ / قِ)
شقیقه. آن جزء از کنار سر که میان گوش و پیشانی است. (ناظم الاطباء). جبین. (بحر الجواهر). جای نرم که میان گوش و پیشانیست. (آنندراج) (غیاث). در تداول عوام فارسی زبانان، صدغ. گیجگاه. (یادداشت مؤلف). همه استخوان صدغ را نیز شقیقه یا استخوان شقیقه نامند. گیجگاه. (فرهنگ فارسی معین) :
چون ز کار وزیرش آمد یاد
دست از اندیشه بر شقیقه نهاد.
نظامی.
، قسمت فوقانی خارجی صدف و استخوان صدغ که صاف و محدب است و عضلۀ گیجگاهی به آن می چسبد، و در عقب آن شیاری است که محل عبور شریان گیجگاهی عمقی خلفی است. گیجگاه. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
کفتگی شکاف، جمع شق، سختی ها شکاف ها، راه ها روش ها گونه ها شکاف چاک کفتگی، جمع شقوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دقوقه
تصویر دقوقه
گاو خرمن کوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوقه
تصویر قوقه
قوقو بنگرید به قوقو
فرهنگ لغت هوشیار
بانگ کردن شتر. چیزی مانند ریه که شتر در هنگام هیجان از دهان خود خارج کند، جمع شقاشق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقیقه
تصویر شقیقه
درد نصف سر، گیجگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقشقه
تصویر شقشقه
((شَ شَ قَ یا ق ِ))
بانگ کردن شتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قوقه
تصویر قوقه
تکمه گریبان، گوی گریبان، گوگه، گوک، گوکه، گوگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قوقه
تصویر قوقه
((قِ))
تکمه کلاه و پیراهن، قوقو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شقیقه
تصویر شقیقه
((شَ قَ یا قِ))
خواهر، گیج گاه، کنار پیشانی، جمع شقائق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شبوقه
تصویر شبوقه
آقطی، گیاهی از تیره بداغ ها که به طور خودرو در نواحی شمال ایران می روید و گل های آن سفید و معطر و مغز ساقه اش نرم است و برای تهیه مقاطع گیاهی در آزمایشگاه ها به کار می رود، اقطی، اقتی، بیلسان، بیلاسان، خمان کبیر، یاس کبود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شقشقه
تصویر شقشقه
((شِ شِ قِ یا قَ))
چیزی مانند ریه که شتر هنگام هیجان از دهان خود خارج می کند، جمع شقاشق
فرهنگ فارسی معین
بناگوش، شقاق، صدغ، گیجگاه، نیم سر، خواهر
فرهنگ واژه مترادف متضاد