جدول جو
جدول جو

معنی شقق - جستجوی لغت در جدول جو

شقق
(شُ قَ / شَ قَ)
جامۀ پیش شکافته. خلاف جبه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
شقق
(شِ قَ)
جمع واژۀ شقّه. (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شقّه شود
لغت نامه دهخدا
شقق
(شَ قَ)
درازی اسب. (منتهی الارب). اسمی است از اشق. (از اقرب الموارد). و رجوع به اشق و شقاء شود
لغت نامه دهخدا
شقق
(شُ قَ)
جمع واژۀ شقّه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به شقّه شود
لغت نامه دهخدا
شقق
(پُ گَ دَ)
دست بر هم زدن با اصول چنانکه صدا از آن بلند شود. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (برهان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شفق
تصویر شفق
(دخترانه و پسرانه)
سرخی افق پس از غروب آفتاب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شقیق
تصویر شقیق
(پسرانه)
نام یکی از سرداران علی (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شدق
تصویر شدق
کنج دهان، کرانۀ وادی یا رودبار
فرهنگ فارسی عمید
(مُ شَقْ قَ)
شکافته و چاک زده و دریده. (ناظم الاطباء). شقه شقه شده. شکافته. (یادداشت دهخدا) :
چون عین عید نعلش وز نقش گوش و چشم
هاء مشقق آمد و میم مدورش.
خاقانی.
- مشقق الاطراف، هو نبات (پرسیاوشان) ، له ورق کورق الکزبره مشقق الاطراف. (ابن البیطار)
لغت نامه دهخدا
(اِ وی ی)
شکافته شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). شکافته شدن هیزم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مطاوعۀ تشقیق، شکافته شدن هیزم. (از اقرب الموارد) : و حال زهره فی تشققه کحال السوسن فی اول انفتاحه. (ابن البیطار). حجر خزفی، حجر شبیه بالخزف، سریع التشقق. (ابن البیطار). ثم یتشق وجهه و یفور منه الماء. (نخبهالدهر دمشقی) ، نیک پیدا گردیدن برق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، لاغر گردیدن اسب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شقف
تصویر شقف
سفال ریزه سفال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوق
تصویر شوق
رغبت، آرزومندی، خواهانی، بی تاب
فرهنگ لغت هوشیار
سر کوه، گذر دشوار، سر نره، شکاف تنگ در کوه، خر سنگ، کوه دراز، مار ماهی آرزومند
فرهنگ لغت هوشیار
دار زدن، فرو آویختن، بستن چیزی را به چیزی تاوان خونبها، ریسمان، پس مانده
فرهنگ لغت هوشیار
سرخی شام و بامداد، سرخی افق پس از غروب آفتاب تا نماز خفتن و نزدیک آن و یا نزدیک تاریکی شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقا
تصویر شقا
سختی و تنگی و بد بختی، شقاوت، عسرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقاق
تصویر شقاق
دشمنی، خصومت، ناسازگاری، نفاق، مخالفت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقب
تصویر شقب
شکاف کوه گاباره دره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقح
تصویر شقح
شکستن چیزی را، زشت و ناپسند، نشیمنگاه سگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقر
تصویر شقر
لاله خروس، دروغ دلخواه دلچسب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقص
تصویر شقص
بهره، هنبازی، اسپ نیکو، پاره زمین، اندک از هر چیز
فرهنگ لغت هوشیار
کفتگی شکاف، جمع شق، سختی ها شکاف ها، راه ها روش ها گونه ها شکاف چاک کفتگی، جمع شقوق
فرهنگ لغت هوشیار
بسنجیدن دینار را، گاییدن زن را، گرفتن و بالا بردن سنجیدن وزن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقن
تصویر شقن
کم کردن، اندک، هموار کردن زمین را پس از شخم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقه
تصویر شقه
نیمه از چیزی که بدرازا شکافته شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
با شقاوت، قساوت قلب و سخت دل، فقیر و تهیدست، مستمند و بیچاره، خوار و ذلیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمق
تصویر شمق
دیوانه واری شادی دیوانه وار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلق
تصویر شلق
زدن، شکافتن اندامی را، تخم سوسمار مار ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرق
تصویر شرق
صدای بهم خوردن دو چیز آفتاب، جای بر آمدن آفتاب، مشرق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شدق
تصویر شدق
کنج دهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبق
تصویر شبق
آزمندی به مقاربت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاق
تصویر شاق
دشوار و با مشقت و سخت و با زحمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقیق
تصویر شقیق
چاک شده و نیمه شده، نیمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرق
تصویر شرق
خاور، خورآیان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شوق
تصویر شوق
خواستاری، شور، شادی
فرهنگ واژه فارسی سره