شدق شدق کنج دهان از جانب باطن رخسار. (منتهی الارب). شدقان. (اقرب الموارد). ج، اَشداق. (اقرب الموارد) : چون به قوم خود رسید آن مجتبا شدق او بگرفت باز او شد عصا. مولوی. ، هر دو جانب رودبار و هر دو کنارۀ رود. (منتهی الارب) لغت نامه دهخدا