جدول جو
جدول جو

معنی شقز - جستجوی لغت در جدول جو

شقز
کالیفون که از صمغ گیاهی گیرند و جهت شفافیت آرشه ی کمانچه.، درخت گل ابریشم
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیز
تصویر شیز
آبنوس، برای مثال ز دیبا و خز هشتصد تخته نیز / همان تخت ها کرده از چوب شیز (فردوسی - ۶/۷۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شقا
تصویر شقا
بدبختی، سختی، تنگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شقی
تصویر شقی
مقابل سعید، بدبخت، تیره بخت، ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شقه
تصویر شقه
نیمۀ چیزی، نیمۀ هر چیز که به درازا شکافته شده باشد، نیمۀ شکافته شده
بعد، دوری، سفر دور، مسافت دور و دراز، ناحیه و جهتی که مسافر قصد آن را دارد، راهی که پیمودن آن بر مسافر دشوار باشد
مشقت، سختی و دشواری
شقه کردن: کسی یا چیزی را از درازی دو نیمه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سقز
تصویر سقز
مادۀ صمغی چسبناک که از تنۀ درخت بنه گرفته می شود و از آن اسانسی به دست می آید که از مخلوط آن با موم لاک درست می کنند
فرهنگ فارسی عمید
(شَ کِ)
شکز. مرد بدخوی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَقْ قِ)
اسم ترکی علک البطم است. (تحفۀ حکیم مؤمن). از جنگلهای پشت کوه به دست می آید و بر سه قسم است: سفید، زرد، سیاه. این ماده جزء نباتات جمعی محسوب میشود و شیره ای است که از درخت ون گرفته و درجنگلهای کردستان مقدار فراوان وجود دارد در قدیم یکی از ارقام بزرگ صادرات که در ایالت محسوب می شد. (جغرافیای غرب ایران ص 58)
لغت نامه دهخدا
(سَقْ قِ)
تیره ای از ایل بهارلو (از ایلات خسمۀ فارس). (جغرافیای سیاسی کیهان ص 86)
تیره ای از کلهر کردستان. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 62)
لغت نامه دهخدا
(سَقْ قِ)
نام قصبه ای است در کردستان کنار جادۀ سنندج و ساوجبلاغ میان قماجات و سرراهی در 186000 گزی سنندج قرار گرفته است. (یادداشت مؤلف). از بلوکات کردستان حد شمالی افشار شرقی تیلکوه و خورخوره جنوبی بانه و غربی بوکان. عده قراء 139 است. (جغرافیای سیاسی کیهان).
شهرستان سقز یکی از شهرستانهای یازده گانه استان پنجم کشور است این شهرستان در شمال استان 5 واقع شده و محدود است از طرف شمال به شهرستانهای مهاباد و مراغه از استان آذربایجان از طرف باختر به بخش دیواندره از شهرستان سنندج از طرف جنوب به کشور عراق (ارتفاعات شمالی پیشرفتگی درۀ شیلر) از طرف باختر به دهستان سردشت از شهرستان مهاباد. شهرستان سقز طبق تقسیمات کشور از دو بخش به نام بخش مرکزی و بخش بانه تشکیل شده است. شرح بخش بانه در جای خود داده شده و مشخصات مرکزی بشرح زیر است. حدود از طرف شمال به بخشهای تکاب و بوکان. از طرف باختر به بخش بانه. از جنوب بکشور عراق. منطقه بخش کوهستانی. هوای آن کوهستانی سردسیر میباشد. رودخانه جغتو یا زرینه رود که بدریاچۀ ارومیه منتهی میشود از ارتفاعات جنوبی این بخش سرچشمه میگیرد. بخش مرکزی سقز از سه دهستان بنام گل تپه و فیض اﷲبیگی، میرده و سرشیو تشکیل شده و شرح هریک در جای خود داده شده است.
تعداد قراء و جمعیت دهستانهای بخش مرکزی بشرح زیر است: دهستان گل تپه، فیض الله بیگی 88 آبادی و 19 هزارتن. دهستان سرشیو 48 آبادی و 12 هزارتن. دهستان میرده و یا گورک 46 آبادی و 11 هزارتن. جمع بخش مرکزی 182 آبادی و 42 هزارتن. شهر سقز یک آبادی و 12 هزارتن. بخش بانه 155 آبادی و 20 هزارتن. بنابر آمار فوق سقز از 238 آبادی تشکیل شده سکنه آن 74 هزارتن است.
شهر سقز دارای مشخصات جغرافیایی خاص است و در شمال رودخانه ای به همین نام و انتهای دماغه ارتفاعات ملقرانی واقع شده و مانند سایر شهرهای کوچک و عقب افتاده کشور کوچه های آن تنگ پرشیب و اکثر خانه ها از خشت و گل ساخته شده است. بازار سقز در حدود 600 باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(ذَءْمْ)
مردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به فقس شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پاسپوختن. (منتهی الارب) : حقز برجلیه، ای رمح بهما. لگد زدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از شیز
تصویر شیز
چوبی هندی که از آن طبق می سازند
فرهنگ لغت هوشیار
سریانی تازی گشته سوراخ کردن سوارخ کنی، زنش در خنیا، دانه چیده، کوبش، کاوش کاویدن، سنگ نویسی، آوای بشکن، کندش کنده کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقز
تصویر رقز
پاکوفتن، برجهیدن برجستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوز
تصویر شوز
شیفتگی شیفته گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکز
تصویر شکز
نیش زبان، نیش زدن، نیزه زدن، درخستن با انگشت بد خوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقه
تصویر شقه
نیمه از چیزی که بدرازا شکافته شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقب
تصویر شقب
شکاف کوه گاباره دره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقح
تصویر شقح
شکستن چیزی را، زشت و ناپسند، نشیمنگاه سگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقر
تصویر شقر
لاله خروس، دروغ دلخواه دلچسب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقص
تصویر شقص
بهره، هنبازی، اسپ نیکو، پاره زمین، اندک از هر چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقف
تصویر شقف
سفال ریزه سفال
فرهنگ لغت هوشیار
واژه پارسی است سغز ازدویی (صمغ) که از پسته خود روی یا بنه به دست آورند و گلوله ای از آن را بخایند و بجوند وینجی (گویش گیلکی) غندرون (گویش اسپهانی)، نام شهری است در کردستان سکز صمغی که از گونه های مختلف پسته وحشی یا ساقه درخت بنه به دست آورند و از آن اسانسی حاصل گردد صمغ درخت. یا سقز تلخ. سقز طبیعی که از درخت بنه خارج میشود و با شن و برگ و خاشاک پای درخت مخلوط است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرز
تصویر شرز
تند و خشمگین، زورمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمز
تصویر شمز
بیزاری رویگردانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقا
تصویر شقا
سختی و تنگی و بد بختی، شقاوت، عسرت
فرهنگ لغت هوشیار
با شقاوت، قساوت قلب و سخت دل، فقیر و تهیدست، مستمند و بیچاره، خوار و ذلیل
فرهنگ لغت هوشیار
بسنجیدن دینار را، گاییدن زن را، گرفتن و بالا بردن سنجیدن وزن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقن
تصویر شقن
کم کردن، اندک، هموار کردن زمین را پس از شخم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقل
تصویر شقل
((شَ))
سنجیدن، وزن کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیز
تصویر شیز
آبنوس، کمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شقه
تصویر شقه
((شَ قَّ یا قُِ))
پاره ای از چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شقی
تصویر شقی
((شَ))
بدبخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سقز
تصویر سقز
((سَ قِّ))
صمغ، صمغ درخت
فرهنگ فارسی معین